با شنیدن صدای محوی مثل زنگ گوشی کمکم مغزش نیمه هوشیار شد و آروم تکونی به دستش داد و سعی کرد با دنبال کردن منبع صدا گوشیش رو گیر بیاره
وقتی دستش صفحهی سرد گوشی رو لمس کرد حدسی تماس رو وصل کرد و بدون باز کردن چشماش برای چک کردن این که کی زنگ زده گوشی رو کنار گوشش گذاشت و با صدایی که انگار از ته چاه بلند میشد جواب داد : بله؟
صدای معاون جوون با حیرت بلند شد : واو ساعت هشت و نیمه و چوی بزرگ خواب بوده؟
با شنیدن صدای ونوو چشماش رو با تعجب باز کرد و سریع سر جاش نشست ظاهراً هنوزم توی همون اتاق بود با این تفاوت که الان از پشت پردهی نازک پنجرهای که ظاهراً دیشب متوجهش نشده بود کمی نور به داخل میتابید و فضا رو روشن میکردبا شنیدن دوباره صدای آلفای پشت تلفن کمی از جا پرید : هی سونگچول زندهای؟ واقعا خوابیده بودی؟ الان کجایی؟
با رگبار سوالای دوستش دستی به صورتش کشید : شاید باورت نشه ولی بهترین خواب این چند سالم بود ونوو! انقدر عمیق خوابیدم که از دیشب حتی دنده هم عوض نکردم!حرفاش باعث شد ونوو تکخندی بزنه : واو پسر پس راست میگفتن! فکر نمیکردم روی توهم اثر کنه اما انگار جواب داد
سونگچول کمی گیج شده پرسید : چی رو راست میگفتن؟
+ فعلا اینا رو بیخیال زود برو خونه و حاضر شو بیا شرکت که امروز برنامهات حسابی شلوغه! برات قهوه میگیرم
آلفای نعنایی هم درحالی که بلند میشد تا دنبال لباساش بگرده جواب داد : باشه زود خودمو میرسونم فعلا!بدون اینکه منتظر جواب بمونه گوشی رو قطع کرد و سمت همون چوب لباسیای که دیشب پیرهنش رو آویزون کرده بود رفت و سریع لباسش رو پوشید جلوی آینه دستی به صورت و موهاش کشید و بعد از پوشیدن کفشهاش و برداشتن وسایلش از در بیرون رفت
همون راهروی دیشبی رو طی کرد و با رسیدن به میز پذیرش سمت همون خانومی رفت که راهنماییش کرده بود : سلام خانوم متاسفم که دیشب اینجا خوابم برد اومدم هزینه رو پرداخت کنم
زن لبخندی زد و جواب داد : سلام آقای چوی ایرادی نداره که دیشب اینجا موندین امیدوارم از خدمات راضی بوده باشید
بعد برگهای شبیه یه قبض به سونگچول داد : هزینهی جلسهتون قبلا پرداخت شدهسونگچول با دیدن برگه لبخندی زد بعدا حتما از خجالت آلفای نارگیلی درمیومد!
سمت زن برگشت و با همون لبخند تعظیم کوتاهی کرد : خیلی ممنونم خانوم ، روز بخیر
+روز بخیر جناب چوی ، بازم تشریف بیارین!آلفا لبخند دیگهای زد و از اون جا بیرون اومد. مستقیم سمت ماشینش رفت و بعد از سوار شدن نگاهی از توی آینه به خودش انداخت.
با اینکه ظاهر عالیای نداشت اما انرژیای که به خاطر یه خواب خوب به وجودش تزریق شده بود رو احساس میکرد ، نگاهش رو آینده گرفت و راه افتاد ، روز شلوغی در پیش داشت!
KAMU SEDANG MEMBACA
NEED A HAND?
Fiksi Penggemar"کمک میخوای؟" چوی سونگچول یه مدیر عامله که نیاز داره برای چند ساعتم که شده چشم روی هم بذاره ولی مشکلات خوابش این اجازه رو بهش نمیده. حالا چی میشه اگه یه امگا که همه از ماساژ های فوقالعادهاش تعریف میکنن باعث بشه رئیس موقع ماساژ یه خواب که مدت هاست...