part ☆ 2

28 10 12
                                    

"_میتونی برای چند دقیقه دوست پسرم باشی؟ فقط چند دقیقه...قول میدم جبران کنم"

تهیونگ از درخواست یهویی پسر مو مشکی شوکه شد
چه لزومی داشت یهویی چنین درخواستی کنه؟
درسته که پسر و دختر های زیادی به تهیونگ پیشنهاد داده بودن ..و اون مطمئن بود توقعشون در اخر اینه که بیان خاستگاریش چرا درخواستش فقط واسه چند دقیقه بود؟
مهم تر از همه اکثر کسایی که به تهیونگ پیشنهاد میدادن چون پول اونو دیده بودن.
اما میدونست این پسر چشم تیله ای حتی نمیدونه اون کیه..

ابرو های شوگا هم بابا پرید... چهره ی اون دو پسر اشنا بود ولی هرچی فکر میکرد یادش نمیومد اونارو کجا دیده

تهیونگ خواست سوالات تو ذهنش به زبون بیاره اما پسر مو نارنجی سریع دست پسر تو بغلش رو کشید و بلندش کرد ... بدون اهمیت به اعتراض دوستش مودبانه احترام گذاشت

_سلام اقای کیم من پارک جیمین پسره پارک چانیول هستم
منو بخاطر رفتار بی ادبانه ی دوستم ببخشید ... احتمال داره شما مارو یادتون نیاد اما من شما و برادرتون یونگی شی رو از زمانی که به عمارت پدر جونگکوک اقای جئون جونگ سوک اومده بودید یادمه
اگه‌دوستم میدونست شما کی هستید چنین جسارتی نمی کرد..حالا با اجازه شما با از حضورتون مرخص میشیم

یونگ تازه یادش‌اومد اون دوتا رو کجا دیده
اون... اون پسره جونگ سوک بود؟چطور امکان داشت؟
امیدوار بود تهیونگ کاری نکنه که بعدا ازش پشیمون بشه

پسر مو نارنجی استایلی مشابه جونگکوک داشت اما با این تفاوت که پیرهن تنش همرنگ موهاش بود..
اون پسر نمیدونست رابطه ی تهیونگ با اونا چیه که به این راحتی خودشون رو معرفی کرد؟

تهیونگ با تموم شدن توضیحات جیمین ابرو هاشو بالا انداخت و نگاه گذرایی به جونگکوک کرد
انگار اون هم از توضیحات جیمین تعجب کرده بود
جونگوک دور از نگاه تهیونگ از بازوی جیمین نشگون ریزی گرفت
اروم دم گوشش زیر لبی گفت:

_فاک یوو جیمین...فاک یو چرا زود تر نگفتی؟

جیمین تمام تلاشش رو میکرد ضایه بازی در نیاره  با خاروندن جای نشگون جونگکوک متقابلا دم گوشش گفت:

+مگه توعه خر فرصت دادی؟...یجوری دویدی انگار شاهزاده سوار بر اسبت رو دیدی ..حالا بخور

تهیونگ و شوگا هردو بدون اهمیت به ضایه بازی اون دو پسر تو فکر بودن
شوگا تو فکر اینکه هیونگش قراره چه واکنشی داشته باشه.
و تهیونگ تو فکر اینکه چطور میدونه از این قضیه نهایت سود رو ببره.

تهیونگ با فکری که به ذهنش رسید نیشخند زد که چشم شوگا دور نموند...میدونست این نیشخند دونگسونگش چه معنی داره

تهیونگ سعی کرد به دعوای اون دوتا خاتمه بده  با صدایی بم خطاب به جیمین گفت:

_ اوه اقای جئون...
پدرتون و ایشون رو به خوبی یادمه...

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 20 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

MALACHIWhere stories live. Discover now