چپتر 5: چرا اینقدر از من متنفری؟

4 1 0
                                    


راه استودیو برای مصاحبه پر از دست انداز اما خوشبختانه کوتاه است. احتمالا باید برخی از حالت تهوع خود را گردن اعصابش بیندازد اما تصمیم می گیرد همه چیز را به صبحانه وحشتناکِ صبحِ امروز ربط دهد. کدام کشور آشغالی برای صبحانه نان تست و لوبیای چشم بلبلی می خورد؟ او نمی تواند تصمیم بگیرد که به رگ و ریشه مکزیکی اش بیشتر برخورده یا تگزاسی اش. تهیونگ در حالی که در ابری از خدمه و استایلیست احاطه شده است، کنار او می نشیند. یکی موهایش را با یک شانه دندانه ظریف تنظیم می کند. یکی برایش یک دفترچه یادداشت از نکات صحبت نگه میدارد. یکی یقه اش را صاف می کند. شان از صندلی مسافر قرص زرد رنگی را از بطری بیرون می آورد و آن را به تهیونگ می دهد و تهیونگ به راحتی آن را در دهانش فرو می برد و بدون آب می بلعد. جونگکوک با خود فکر می کند نیازی به دانستن اینکه آن چه قرصی بود، ندارد.

زنجیره اتومبیل ها جلوی استودیو می ایستند و وقتی در باز می شود، تهیونگ برمی گردد و به او نگاه می کند و کمی دهن کجی اطراف دهان و چشمانش وجود دارد. شان خم می شود و با لمس هدستش به جونگکوک می گوید:

"اول شاهزاده میره بعد شما."

جونگکوک یک نفس می کشد، دو نفس و... لبخند مگاواتیِ جذابِ آمریکایی اش را بر چهره می نشاند. جونگکوک قبل اینکه عینک آفتابی اش را بپوشد چشمک می زند و می گوید:

"برو، اعلیحضرت. طرفدارات منتظرتن."

تهیونگ گلویش را صاف و بدنش را ریلکس میکند و بیرون میرود. برای جمعیت دست تکان می دهد. دوربین ها فلاش و عکاسان فریاد می زنند. یک دختر مو آبی در میان جمعیت پوستر دست سازی را بلند می کند که با حروف بزرگ و پر زرق و برق نوشته شده است:

شاهزاده تهیونگ منو به فاک بده.

حدود پنج ثانیه تابلو را نگه می دارد تا اینکه یکی از اعضای تیم امنیتی آن را به نزدیک ترین سطل زباله می اندازد. جونگکوک بعد از آن بیرون می آید، در کنار تهیونگ می ایستد و یک دستش را روی شانه هایش می گذارد.

جونگکوک با خوشحالی می گوید:

" طوری رفتار کن انگار ازم خوشت میاد!"

تهیونگ به سمتش خیره میشود و سعی دارد بین یک میلیون ناسزای انتخابی یکی را انتخاب کند اما سپس سرش را به کنار خم می کند و خنده ای که مشخص است به خوبی تمرین شده، می کند و او هم شانه های جونگکوک را در آغوش می گیرد.

" همینه."

مجریان This Morning به شدت بریتانیایی هستند، زنی میانسال به نام "داتی" با پیرهن بلند و مردی به نام "استو" که به نظر می رسد که آخر هفته ها را با فریاد زدن سر موش های باغش سپری می کند. جونگکوک معرفی را در پشت صحنه تماشا می کند در حالی که یک آرتیست روی جوش استرسی روی پیشانی اش کانسیلر میزند. بالاخره دارد اتفاق می افتد. او سعی میکند تهیونگ را که در چند قدمی اش است، نادیده بگیرید. آخرین رسیدگی را از یک استایلیست سلطنتی میگیرد. این آخرین فرصتی است که او می تواند تهیونگ را برای باقی روز نادیده بگیرد.

Kamu telah mencapai bab terakhir yang dipublikasikan.

⏰ Terakhir diperbarui: Sep 24 ⏰

Tambahkan cerita ini ke Perpustakaan untuk mendapatkan notifikasi saat ada bab baru!

Red, White & Royal Blue - KookvTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang