🌬part: 1

72 7 13
                                    


چگونه پنهانت کنم وقتی که چشمانم از تو سخن می‌گوید
____________________

همونطور که ماگ مشکی قهوه اش توی دستاش بود مشغول چک کردن بند قراردادی بود که
چند دقیقه قبل یونگی ایمیل کرده بود .
تا چند ساعت دیگه به ججو پرواز داشتند،
به سمت کمد لباساش رفت و پیراهنش رو با یک دست کت و شلوار مشکی عوض کرد.
___
دستی به موه های خوش حالتش کشید و از جت شخصیش پایین اومد
ماشین های مشکی زیادی اونجا واسه اسکورتشون بودن
سوار یکی از ون های مشکی شدن و به سمت محل مورد نظر راه افتادند .
____
"قربان رسیدیم

راننده گفت و از اینه نگاهی به عقب انداخت
تهیونگ سری تکون داد و از ماشین پیاده شدن .
چندتا از بادیگارد ها از ماشین های مختلف پیاده شدند تا از هر گونه خطری که ممکن بود به رئیسشون برسه جلوگیری کنن.

از صبح سردرد شدیدی گرفته بود و گرگش خودش رو به دیواره های وجودش می‌فشرد تا بیرون بیاد و هرچیزی که سر راهش قرار میگره رو با دندوناش تیکه پاره کنه ، اون لعنتی بدجور بی تاب شده بود . بی تاب جفتی که هنوز موفق به پیدا کردنش نشده بودن

محض الهه ماه اون یک آلفای خون خالص بود و خوی خشنی داشت و کسی نمیتونست کنترلش کنه و الان دیگه اوضاع بدتر شده بود.

تهیونگ اخی گفت و دستش رو برای حفظ تعادلش روی کاپوت ماشین گذاشت

یونگی وحشت زده جلو اومد

" تهیونگ ؟ چی شد خوبی ؟

ناچار سری تکون داد

" من خوبم

" بازم مشکل همیشگی ؟

سری تکون داد

یونگی اه تاسف باری کشید

اون کاملا با گرگ تهیونگ آشنایی داشت و خوب میدونست تو این مواقع اگر گرگش به سطح برسه چه اتفاقی میوفته
" بیا اول بریم هتل و کمی استراحت کنیم
قرار داد رو میندازیم برای چند ساعت دیگه
یونگی گفت
" نه ا..
" حالت خوب نیست و خودت کاملا با گرگت آشنایی داری میدونی که کنترل کردنش تو این شرایط چقدر سخته ؟ و خوب میدونی اگر بیرون بیاد چه اتفاقی میوفته

سری تکون داد و دوباره سوار ماشین شدند

__
سلام ویکی هستم .
اینم از پارت اول ،فیک اولین دیدار
امیدوارم حمایت هاتون رو ازش دریغ نکنید
و نظرتون رو حتما کامنت کنید
ووت فراموش نشه .

first meetingWhere stories live. Discover now