🌬part 5

28 6 10
                                    

و زخم های من همه از عشق توست
__________

همونطور که پنبه آغشته به بتادین رو به زخم لب جونگ کوک می‌کشید با یاد آور اتفاق چند دقیقه پیش پنبه رو محکم به لبش فشرد

" آخخخ
جونگ کوک با درد لب زد که جیمن قیافش رو برگردوند.

" عوضی بجای اینکه من ازت شاکی باشم تو قیافت رو برمیگردونی؟

جونگ کوک با تخسی لب زد

که جیمین لب زد

" جونگ کوک من چندبار بگم با کسی درگیر نشو
جونگ کوک با سردی لب زد

" جیمین تو از من توقع داری حتی زمانی که دارن بهم بی احترامی یا تهمت میزنن ساکت بشینم و چیزی نگم ؟
میخای یکجا بشینم تا اون الفاهای عوضی ازم سوء استفاده کنن ؟
" و اینکه چرا راجب جفتت چیزی بهم نگفتی ینی من اینقدر واست غریبه شدم

جونگ کوک با بغض لب زد

" چ..چی ن..نه معلومه که نه فقط من .. نمیدونستم چطور باید بهت بگم
جیمین گفت

" یعنی اگر من امروز متوجه نمی‌شدم تو هیچوقت قرار نبود بهم بگی

جونگ‌کوک گفت

جیمین گفت
" نه باور کن منظورم این نبود

" پس منظور توعه لعنتی چیههه

جونگ کوک گفت و اشکی که قرار بود راهش رو به گونه اش پیدا کنه کنار زد

" جونگ کوک

جیمین با شک لب زد

" خدای من داری‌گریه میکنی ... من متاسفم باور کن قصد نداشتم ناراحتت کنم

جیمین گفت و به سمت کوک رفت تا با به آغوش کشیدنش آرومش کنه
راحیه کوک بیش از حد معمول شیرین شده بود

با زنگ خوردن گوشیش سمت تلفنش رفت و بادیدن اسم فیلیکس به تماس جواب داد

" چیه
با بی حوصلگی لب زد

......
" می‌شنوم
.....
" هیچ چیز الان نمیتونه خوشحالم کنه
....
" زود باش کارت رو بگو
....

" چی
با شک لب زد
" ا...الان جدی میگی ؟
....

" اوه خدای من
....
" هیچ چیز غیر از این یکی
....

" باشه مواظب خودت باش

تماس رو قط کرد و با خوشحالی سمت کوک برگشت

" حدس بزن چی شده

جونگ کوک ابرویی بالا انداخت

first meetingTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang