🌬part 7

27 6 9
                                    

- داری به چی فکر میکنی ؟
+ به وقتی که با ذوق اسمم رو صدا می‌زد

__________________

" واوو جونگ‌کوکی این لباس چقدر بهت میاد

جیمین با شگفتی تمام کلماتش رو به پسره زیباروی مقابلش ادا می‌کرد

" جونگ کوک خنده دندون نمایی زد و گفت
" توهم زیبا شدی پرنس
جیمین لبخندی زد و گفت
" بریم ؟
" هوم
...............
ناگهان جونگ کوک دستش رو به قلبش فشرد
و تمام وسایلش از دستش افتاده
" آخخخ..... اییی

جیمین نگران جلو اومد و وسایلش رو روی زمین گذاشت و دستش رو پشت کمر کوک گذاشت

" کوکی ... چی شده ؟ خوبی ؟
جیمین نگران گفت

"...ا..ایی ..قل..قلبم داره ...تیر میکشه

جیمین بهت زده خواست جونگ کوک رو سمت خودش برگردونه که جونگ کوک ملخی که از روی زمین برداشته بود رو انداخت روش

و صدای جیغ جیمین بلند شد

جونگ کوک همونطور که بلند بلند می‌خندید
وسایل رو برداشت و توی ماشین گذاشت
" ایی... دلم ... جیمن قیافت دیدنیه

" عوضی
جیمین با داد گفت

______________

ساعت ۹.۳۰ دقیقه جزیره ججو محل برگزاری جشن :

تهیونگ همونطور که گلسش رو سر می‌کشید به اطراف نگا میکرد .
ناگهان چشماش به چشمایی خورد که به زیبایی خورشید میدرخشید . اون چشم ها واسش آشنا بود .‌ولی نمیدونست کجا اونارو دیده .

با دیدن جونگ ایل که سر میزشون ایستاده بود بلند شد

" خدای من خیلی خوش اومدین جناب کیم . ازبودنتون در اینجا بسیار خرسندم

جونگ‌ایل گفت و دستش رو به سمتش دراز کرد

تهیونگ سری تکون داد و دستش رو متقابلا فشرد و گفت
" متشکرم

" خواهش میکنم راحت باشید
سونگ‌ایل گفت

تهیونگ لبخندی فیکی زد
و به رفتن سونگ ایل تماشا کرد

با دیدن شوگا سرش رو برگردوند و گفت
" کجا بودی

______
ووت و کامنت یادتون نره

first meetingDonde viven las historias. Descúbrelo ahora