The first part

371 20 0
                                    

جونگکوک:
با پیچیدن درد بدی تو سرم چشام روهم افتاد ،صداهای اطراف و نمیشنیدم ، یعنی دارم به آرزوم میرسم ؟ یعنی میشه دیگه بیدار نشم ،برای همیشه بخوابم؟ باچکیدن اشکی از چشام دیگه هیچی نفهمیدم
به سختی چشامو باز کردم همه جارو تار میدیدم چند بار پلک زدم تا دیدم واضح تر بشه، انگاری تو بیمارستان بودم چه اتفاقی افتاده ! چند دیقه طول کشید بتونم موقعیت و درک کنم ، همه چی مثل یه فیلم از جلو چشام رد شد اشکام رو صورتم چکید ، چرا هنوزم زنده ام گریه م شدت گرفت
در باز شد و شخصی داخل اومد خودش بود منفور ترین ادم زندگیم همونی که فکر میکردم حتی اگه همه دنیا هم باهام دشمن باشن پشتمه، کنارمه ولیی... سرمو خلاف جهتش چرخوندم و قلبم برای هزارمین بار شکست از کارای کسی که اسم خودشو پدر گذاشته بود
اره اون بابام بود ولی بخاطر پول حاظر شده بود بدن تنها پسرشو بفروشه میخواست مجبورم کنه با او حیون همخواب بشم و وقتی مخالفت مو دید دعوامون شد و هلم داد سرم خورد به لبه تیز میز و الانم که اینجام ،
با اینکه حالم افتضاح بود سعی کردم جلوش گریه نکنم تا بیشتر از این با حرفاش تحقیرم نکنه به طرف در رفت فکر کردم ک شاید بیخیالم شده ولی لحظه آخر درحالی ک در و باز میکرد به طرف برگشت و گفت
ـ پاشو حرومزاده خودتو به موش مرده گی نزن فکر کردی من پول اضافه دارم بدم به بیمارستان لباساتو عوض کن، زود بیا بیرون
با بسته شدن در اشکام با شدت رو صورتم چکید به سختی صدای هق هقامو کنترل میکردم آخه من مگه چند سالمه یه پسر 17 ساله آخه مگه چقدر تحمل داره هرکاری گفته کردم حتی بجای مدرسه رفتن میفرستادم سرکار تا پول مواد و باخت هاش تو قمار جور بشه ، الانم که همچین چیزی میخواد نه اینبار میمیرم نمیتونم نه نمیتونم
پرستار اومد و سرم و از دستم درآورد ترحم و تو چشاش میدیدم برای چند لحظه فکر کردم فرار کنم برم جایی که دستش بهم نرسه ولی مگه جاییم داشتم که برم
بعد عوض کردن لباسام به سمتش رفتم و چند مین بعد جلو در خونه بودیم کرایه ماشین و حساب کرد و به سمت خونه راه افتادیم
به خونه مون نگا کردم البته نمیشه اسمشو گذاشت اصن شباهتی نداشت تنها وسایلش فرش قدیمی بخاری و یه اجاق گاز کوچیک... بود ، همه وسیله ها رو برای جور کردن پول باخت هاش تو قمار فروخته بود
یعنی چی میشد اگه مامان زنده بود و بابام مثل باباهای بقیه بود منم یه زندگی عادی و شاد داشتم و کلی اگر دیگه که از ذهنم گذشت
تو همین فکرت بودم که صداشو از پشت سرم شنیدم
ـ من باید اون پولو بدم حالا که نمیخوای مثل آدم رفتار کنی باید اون پولو جور کنی هرجور که شده کسی برای رابطه داشتن با یه حیون چموش پول نمیده
با لحن سردی ادامه داد - اما اگه تا چهار روز دیگه اون پولو جور نکنی خودتو بجای پول به اونا میدم دیگه خود دانی
و پوزخندی زد از لحن خشن و سردش دلم ریخت میدونستم شوخی نمیکنه اگه کاریو بگه انجام میده پرسیدم
ـ چقدر پول باید جور کنم؟
ـ۵ملیون البته این مبلقی بود که اونا حاضر بودن برای یه شب بهم بدن. تو احمقی درکنار پول لذت هم میبردی مگه همینو دوست نداشتی جنده ؟؟
و دو باره شکستم پیش این آدم دلسنگ بدون توجه به درد سرم رفتم که دنبال کار بگردم معلوم نبود چند نفری میخواستن بهم تجاوز کنن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 my lovely masterWhere stories live. Discover now