part7

174 18 0
                                    

اون لحظه کلی حسای متفاوت داشتم!!
گیج شده بودم الان باید چیکار میکردم باید بع همین زودی وراحتی جلوی خواسته هاش سرخم میکردم؟؟ باید لجبازی میکردم؟ اصلا مگه چاره ای هم داشتم, من همینن چند دیقه پیش سند برده گیمو امضا کرده بودم همه این فکرا طی چند لحظه از ذهنم گذشت
ک یهو موهام باشدت به سمت پایین گشیده شد

مجبور شدم همونطور که میخواد جلوش زانو بزنم تنهاحسی ک اون لحظه داشتم ترس و نفرت
بود با پوزخندی که فکر کنم همیشه رو لبا ش بود نگام میکرد و موهامو نوازش میکرد دهنمو بزور باز کرد و دوتا از انگشتاش و فرو کرد تو دهنم و تکون داد
حالت خیلی تحقیر امیزی بو د و انگاری
ک داشت حسابی لذت میبرد
تقلایی کردم  و انگشتاشو محکم گاز گرفتم که مو هامو بیشتر کشید از درد سرم هینی کشیدم
  با لحن همیشه گیش گفت
ـ خب پس اینجا یه توله سگ هار داریم ک نیاز به ادب شدن داره من عاشق ادب کردن توله های چموشم
انگشتاشو بیشتر تو حلقم فرو کرد که عقی زدم
و سرمو به شدت عقب کشیدم که بلاخره اون انگشتای کوفتیشو از دهنم درآورد
با اینکه ترسیده بودم سعی کردم نشون ندم نباید به این زودی پیش این ادم روانی کوتاه میومدم بالحنی ک سعی داشتم لرزش صدامو مخفی کنم لب زدم
ـ وولم کن روانی چرا صفت های خودتو به من نسبت میدی حیون خودتی اشغال
ولی بعد اینکه به قیافهش نگا کردم به گوه خوردن افتادم اخماش حسابی تو هم بود و قیافه ش خیلی ترسنکا تر شده بود
به خودم لعنت فرستادم که چرا
جلوی زبونمو نگرفتم
اما دیگه دیر شده بود
فکمو محکم تو دستش گرفت و عصبی لب زد
ـ دوباره تکرار کن چه گوهی خوردی
فکمو انقدر محکم فشار میداد ک از دردش چشامو بستم 
مثل سگ میترسیدم ازش اما با این حال با تخسی لب زدم
ـ همون که شنیدی نکنه گوشاتم مشکل دار
جملم کامل نشده یه طرف صورتم به شدت سوخت اشک به چشام نیش زد ولی نه مگه اولین بارمه اشکاموپس زدم و به چشاش که قرمز شده بود زل زدم
ـ مثل اینکه زبون درآوردی هرزه باید یه درسی بهت بدم که هیچ وقت فراموشش نکنی باید جایگاهتو بهت بفهمو نم امروز نمیخواستم کاری کنم ولی مثل اینکه تنت میخواره
به زور جلوی خودمو گرفته بودم نزنم زیر گریه خودایا خودت کمکم کن من از این مرد میترسم بلندم کرد
ـ لخت شو
خشکم زد سرمو به نشونه نه تکون دادم
ک لب زد
ـ باشه پس خودم دست به کار میشم ولی تنبیهت سخت تر میش
نزدیک تر اومد جوری که گرمای تنشو حس میکردم  و
من تازه به اختلاف قدی مون دقت کردم پیشش مثل بچه ها بودم تو همین فکرا بودم که
دستامو با یه دستش پشت سرم قفل کرد و با یه حرکت پیرهن گشادی ک جیمین بهم داده بود تا بپوشم و کشید هر کدوم از دکمه هاش به سمتی پرت شد تنها چیزی که زیر اون پو شیده بودم یه باکسر بود اخه پیرهنه خیلی بلند بود و تا زانوم میرسید من چمیدونستم اینجوری میشه اخه
با دیدن او صحنه نیشخندی زدو با لحن پر تحقیری لب زد
ـ پس خودنو اماده کرده بودی انقدر مشتاقی نگران نباش هرزه  الان اون چیزی ک میخوایو بهت میدم
حرفاش مثل خنجری تو قلبم فرو میرفت اشکام بی وقفه رو صورتم می چکید با لذت داشت به اشکام نگا میکرد از غفلتش استفاده کردمو زانومو بالا اوردم و محکم به بین پاش کوبیدم
عربده ای کشید و صورتش قرمز شد دستش از رو دستام ول شد با تمام سرعتم به سمت در دویدم
با گیجی وسط راهرو وایساده بودم اگه میرفتم پایین که صد درصد خدمتکارا تحویلم میدادن یهو چشم خورد به دسته کلید رو در اتاق کارش خو یکیش ک واسه همین اتاقه ولی بقیهش با فکری که به سرم زد سریع به اون سمت دویدم از لای در دیدم ک بلند شده و با قدمای اروم به این سمت میاد از تعجب چشام گرد شد خیلی محکم زده بودم هرکسی جای این بود نمیتونست تاچند وقت درست راه بره اینم شانس منه دیگه سرعت به سمت نزدیکترترین اتاق  دویدم اولین کلیدو امتحان کردم باز نشد با دو ومی باز نشد به پشت سرم ک نگاه کردم فاتحه خودمو خوندم
تو چند قدمیم بود و از حد اعصبانیت رو به انفجار بود .
ای کاش این کارو نمیکردم یا حداقل به رنگ در اتاقی که انتظار داشتم منو از دست این روانی نجات بده دقت میکردم ....

خب اینم از این پارت امیدوارم خوشتون اومده باشه
یعنی ریکشن تهیونگ چی می‌تونه باشه ؟😈🤔

 my lovely masterWhere stories live. Discover now