جونگکوک:
کل بدنم درد میکرد نور و خورشید رو صورتم میتابید
نه انگاری نمیشه دو دقیقه خوابید
به اجبار چشامو باز کردم با به یاد آوردن جریان و هول رو تخت نشستم که درد بدیو تو پایین تنه م حس کردم آخ بلندی گفتم و قطره اشکی روی صورتم ریختانگار اینجا اتاق خودم بود یعنی همون اتاقی که از اول اینجا بودم خودمو تو آینه قدی روبروم نگاه کردم چشام باد کرده بود صورتم رنگ پریده بود و لبام که اصلاً با رنگ صورتم انگار فرقی نداشت یعنی
اون روانی الان کجا بود ای کاش دیگه برنگرده
خدایا اصلاً گناه من چیه گیر همچین آدمایی میافتم
کل بدنم درد میکرد و سوزش پا و دستام کلافم کرده بود
نه من اینجا نمیمونم هرجور شده از اینجا فرار میکنم حتی اگه به قیمت جونم تموم شه برام هرجا برم بهتر از این جهنمه
حالا این مهمه که چه جوری باید از اینجا فرار کنم
هیچکسو اینجا نداشتم به هیچکس اعتماد نداشتم خودم بودم و خودم باید یه راه چارهای پیدا میکردم
تو همین فکرا بودم که صدای در توجه مو جلب کرد
همون خدمتکاری که ازش بدم میومد وارد شد
ـ بیا پایین ناهار بخور آقا منتظرهتازه به ساعت نگاه کردم ساعت ۱۲ بود یعنی تا حالا خوابیده بودم تا حالا سابقه نداشته تا این وقت بخوابم
با تندی گفتم
ـ به درک از اتاق گمشو بیرون برو به اون اقاتم بگو از گشنگی بمیرم بهتره تا با اون سر یه میز غذا بخورم
پسرک از لحنم شوکه شد چیزی زیر لب زمزمه کرد و از اتاق بیرون رفت
از تخت پایین اومدم و شروع به بررسی اتاق کردم اینجا فقط یه پنجره داشت که اون پنجرهشم از زمین خیلی فاصله داشت اگه میخواستم بپرم حتماً دست و پام میشکست
ولی مگه فکر بهتری هم بود
بهتر بود تا یه فرصت مناسبتر صبر میکردم
تهیونگ:
خیلی ضعیف شده بود و باید تقویتش میکردم
امروز به خاطر اینکه پیشش باشم دیر تر میرفتم شرکت بعدشم که یه چند جا کار داشتم
دیروز نمیخواستم شلاقش بزنم ولی تقصیر خودش بود مقصر خودش بود اگه این همه لجبازی نمیکرد کار به اینجا نمیکشید
دیگه تقریباً ساعت نزدیکای ۱۲ بودش و
همه چیو آماده کرده بودند هرچیزی که بنظرم مقوی بودو گفته بودم خدمتکارا آماده کننجونگ مین یکی از خدمتکارا رو صدا کردم
ـ بله آقا؟
ـ برو جونگکوکو صدا بزن بیاد
ـ چشم
و به سمت اتاقش حرکت کرد چند دقیقه گذشت ولی تنها برگشت
با تعجب پرسیدم
ـ پس چرا تنهایی جونگکوک کجاست ؟!
جواب داد
ـ بهش گفتم بیا پایین ولی جواب داد
به درک از اتاق گمشو بیرون برو به اون حروزاده ام بگو از گشنگی بمیرم بهتره تا با اون حیون سر یه میز غذا بخورم
از عصبانیت رو به انفجار بودم نمیدونم جونگ مین چی تو صورتم دید که با ترس عقب عقب رفت
به سمت اتاقش حرکت کردم این سری دیگه زنده از زیر دستم بیرون نمیرفت
در و محکم به دیوار کوبیدم
از پنجره بیرون و نگاه میکرد که یهو با صدای وحشتناک در
ترسیده به سمت من برگشت
YOU ARE READING
my lovely master
Horror⚠️🔞فیکشن دارای صحنه های خشن بی دی اس امه ژانر : بی دی اس ام - خشن - اسمات🔞 - درام کاپل : تهکوک ـ یونمین خلاصه :جونگکوک پسر مظلوم ۱۷ ساله ای که سال ها پیش مادرشو از دست داده و زندگی بسیار سختی بخاطر قمار باز بودن باباش داره و مجبوره از صب تا شب کا...