تهیونگ کاملا داشت کنترل اعصابش رو به خاطر بیادبی آلفای مقابلش از دست میداد و این عصبانیت کاملا داخل راحیهی تیز شدهاش مشخص بود.پسر با مشت کردن دستهاش نفس عمیقی کشید و داخل مغزش خودش رو درحال تیکه تیکه کردن بدن زیبا و عضلانی آلفای مقابلش تصور کرد.
چرا نمیتونست همین حالا این مشت کوچیکش رو روی فک زیبای مرد پیاده کنه؟
درسته؛ چون امگا شدیداً احتیاج به کار داشت و صد در صد این بهترین موقعیتی بود که میتونست بعد از اخراج شدنش براش پیش بیاد.جونگکوک با احساس راحیهی تند و غلیظ امگا که داشت کل اتاق رو در بر میگرفت پوزخندی زد و با صدای محکم و جدیای رو به امگا غرید:
- بهتره رایحهات رو کنترل کنی امگا.
تهیونگ ناچاراً پوف کلافهای کشید و با تکون دادن سرش به نشونهی تأیید گفت:
- خب... فقط، نمیفهمم اگه من انقدری که میگین نمیارزم چرا میخواین من رو استخدام کنین؟ مطمئنم پرستارهای خبرهتری هم هستن... .
جونگکوک که دلش نمیخواست اعتراف کنه که دختر کوچولوش به خاطر تهیونگ، اونهمه پرستار خوب رو رد کرده، با خباثت گفت:
- مشکل اینه که اون بچهی لجباز با پرستارهای خبره کنار نمیاد!
تهیونگ پوزخندی زد و با بالا دادن ابروی راستش جواب داد:
- پس برعکس چیزی که شما میگین، من مستحق پولی که به عنوان حقوق برام در نظر گرفتین، هستم!
جونگکوک چشمی چرخوند و پروندهی مشکی رنگی که روی میز قرار داشت رو باز کرد و بدون نگاهای به تهیونگ گفت:
- برو و وسایلت رو جمع کن کیم، بخت خوب در خونهات رو زده... استخدامی!***
با قرار دادن تیشرت مشکی رنگ داخل چمدان بزرگ با صدای بلند، جوری که جیمین بتونه میون سروصدای موزیک درحال پخش صداش رو بشنوه گفت:
- واقعا این جئون برادرته چیم؟
جیمین پوف کلافهای کشید و با تندی گفت:
- چندبار میخوای بپرسی تاتا؟ از وقتی اومدی نزدیک پنجاهبار این سوال مسخره رو پرسیدی.
تهیونگ یک دفعهای به سمت دوستش که جلوی ورودی اتاق ایستاده بود برگشت و با کلافگی گفت:
- آخه اون مرتیکهی یُبسِ رومخِ خوشگل چه ربط خونیای با تویِ خنگِ گوگولی میتونه داشته باشه آخه؟
با تموم شدن جملهی حرصیاش نفس عمیقی کشید و با تکون دادن موهای کاراملی رنگش ادامه داد:
- اصلا منطقی نیست چیمچیم.
جیمین که از وقتی ته برگشته بود شاهد غرغر ها و حرصی بودنش بود با خندهی ریزی گفت:
YOU ARE READING
Strange Start [kookv]
Fanfiction«شروع عجیب» "درحال آپ..." جئون جونگکوک معتقده که بهجز کارش و دخترش عاشق هیچکس نمیتونه باشه... اما وقتی جفت حقیقیتون رو پیدا میکنید مهم نیست نظرتون راجبش چیه به هرحال نمیتونید اون رو با کسی به غیر از خودتون ببینید! این داستان یک عشقِ پر ماجرا...