چشم های آبی...!

19 5 0
                                    


تموم طول شب رو مست کرده بودم و حالا دنبال مرد مرموزی که قول پنج میلیون وون رو فقط برای یه شب بهم داده بود راه افتاده بودم..

به خودم قول داده بودم امشب رو به خوبی بگذرونم.. اما الان زیاد بابت این موضوع مطمئن نبودم..!

از پله های مارپیچی که به طور مرموزی گوشه ی کلاب بود بالا میرفتیم و من اونقدری مست بودم که ندونم اصلا چه خبره؟

دستم توی دست مرد قفل بود و وقتی اخرین قدم رو هم برداشتم با چشم هایی که دو دو میزد به درهای بسته ی طبقه بالا خیره شدم

یاد سریال های جنایی افتادم... پس اینجا اتاق های وی ای پی این کلاب بود... همونایی که توش عشق وحال به راه بود..

قهقهه ای زدم که مرد برگشت و با نیشخندی نگاهم کرد

_چیشده؟

ابرو بالا انداختم و با اشاره به کت و شوار گرون قیمتش با لحن سرخوش و کشداری گفتم

_وی آی پی..؟ ارههه؟؟

و دوباره ریز خندیدم..

مرد لحظه ای بدون حس نگاهم کرد و بعد دستم رو به دنبال خودش کشید و من هم بدون تعادل شروع به دنبال کردنش کردم..

تقریبا به آخرین اتاق ها رسیده بودیم که در یکی از اتاق ها رو باز کرد

اتاقی که به جز کاناپه های وسط چیز خاصی نداشت.. البته اگر میز های پر از شراب، الکل، مواد و کاندوم رو حذف میکردیم..

دیوار های اتاق به رنگ قرمز بودن و به سقف رقص نور های بنفش و آبی رنگی وصل شده بود که جَو اتاق رو خفقان آور تر میکرد...
هوفی کشیدم و دستم رو از دست مرد بیرون کشیم
خودم رو روی کاناپه راحتی رها کردم و چشمام رو به خاطر سرگیجه بستم
(لعنتی زیاده روی کردم)

با حس خزیدن چیزی روی پام چشمامو باز کردم که نگاهم با چشمای کشیده مرد برخورد کرد..
دستش رو آروم روی رون پام بالا کشید و گفت

_خودت رو معرفی نمیکنی؟

وبعد بیشتر به سمتم اومد..

پوزخندی زدم و گفتم
_سوهو.. اسمم هان سوهو هستش.. تو سوهو صدام کن!

اولین اسمی که به ذهنم رسیده بود رو به زبون اوردم..(دقیقا اسم اون پسری که توی دسشویی زده بودمش!)

حالا اونقدری نزدیک شده بود که رسما روی کاناپه دراز کشیده بودم
لعنتی به خودم فرستادم... قرار نبود اینجوری بشه
پاهاش رو دوطرف بدنم گذاشت و بعد روی صورتم خم شد

_منم شوگا هستم... مین شوگا..

خوشبختمی زمزمه کردم..مرد دستش رو بلند کرد و کنار لبم رو لمس کرد

_چشمای خوشگلی داری!

ابرو بالا انداختم و برای اینکه جلوی لمس دستش رو بگیرم سرم رو کمی بالا کشیدم
_ممنون!

ℓ𝒾𝓀ℯ 𝒸𝓇𝒶𝓏𝒴Donde viven las historias. Descúbrelo ahora