شروع غم انگیز

713 36 11
                                    


توی اینه به صورتم نگاه کردم.چشمای سبز که ب زاغی نزدیک بود.موهای قهوه ای روشن.پوست سفید که با کوچیکترین فشار کبود یا قرمز میشد.دماغ خوش فرم و لب های قلوه ای.اندامم متناسب بود.
چقدر شبیه مامان بودم...مامان.پس مامان کجایی.اون بغضه لعنتی باز میخواست سر باز کنه نباید اجازه میدادم...نباید گریه میکردم.باید قوی میبودم.حداقل ب خاطره پاپا...باز بغض...اما پاپا عوض شده بود....خواستم افکارمو منحرف کنم وگرنه میزدم زیر گریه...
خوساتم از جلوی اینه ب کنار بروم که چیزی توجهمو جلب کرد.لباسم...تکه ای از ژاکتم پاره شده بود.آه کشیدم.بلوزم که استینش تا ارنجم بود رنگه زردش از رنگ و رو رفته بود.ژاکته سرمه ایم ام اصلا جلوی سرما و نمیگرفت...شلوار جینم هم اونقدر برام تنگ بود که به و باهاش راه میرفتم...اما حقه شکایت نداشتم...
سره همین ها هم کلی سرم منت گذاشتن...
از جلوی اینه کنار رفتم و ب طرف پنجره رفتم.ب پنجره تکیه دادم و سرم را به دیوار پشتم چسباندم.به اسمون خیره شدم...ابرهای بارونی جلوی خورشید را گرفتن...توی ویرجینیا معنیش شروع یه بارانه تند و سخته دیگه بود.رو ب روی اپارتمان مغازه گوشت فروشی جیمز پیر.بسته بود.هیچوقت دیر نمیکرد همیشه سر صبح باز بود.اما علته بسته بودنه مغازه اعلامیه مرگه او روی دیوار بود.
سهروز پیش بود که با پاپا دعوام شد و ب سمت مغازه او رفتم باخاش درد و دل کردم.پیر بود اما سختی هامو متوجه میشد.بعدم٬من کسیو نداشتم...
بعد از حرف زدن خواستم از مغازه خارج بشم که پلیس ب داخل اومد و معلوم شد باب(تک پسرش٬تک فرزند)مست کرده.مواد مصرف کرده و ب روی دختری چاقو کشیده و اونو مورده ازار قرار داده...دختر ب موقع ب بیمارستان رسید اما جیمز پیر بعد از شنیدنه این خبر سکته کردو منو تو این محله کثیف و پر از ادم های جور واجور....تنها گذاشت و رفت...به اسمون پرواز کرد...
با صدای قطراته بارون نگاهمو از پنجره گرفتم و به ساعت نگاه کردم.
وقته رفتن ب جهنم یا همون دانشگاه بود...
بار دیگه از پنجره به بیرون نگاه کردم باران نم نم میبارید...
این یعنی شروع یک روز دلگیرو بدتر...

خب نظرتون چیه؟خوبه؟بده؟لطفا کامنت بزاریدو نظراتونو بم بگید...
ب نظرتون چرا این دختره قصمون که تو قسمته بعد اسمشو میفهمید گفت ب خاطره بارون٬شروعه یک روزه دلگیره دیگه در راهه؟؟؟

stay with meDonde viven las historias. Descúbrelo ahora