«کات»با صدای داد کارگردان لرزید و با چهره ترسیده و شرمندهای سرشو پایین انداخت و لبشو به دندون گرفت . داشت گند میزد و اینو خوب میدونست ، تقریبا سه روز از اون روز کذایی که قلبش به تسخیر الفای روبهروش در اومده بود میگذشت . سه روز جهنمی که خواب و خوراک نداشت هیچ تمرکز لعنتیشو هم از دست داده بود . قلبش هر بار با دیدن الفا به سرعت میتپید و گرگش با زوزههای بیقراری که میکشید خواستار توجهی از جانب الفا بود ، توجهی که جنسش فرق میکرد و این جونگکوک رو میترسوند .
هیچ وقت فکر نمی کرد حرفهایی که با اعتماد به نفس توی اولین دیدارش به الفا میزنه ، بشه همون کابوسهای شبونهای که خواب رو از گرفته بود . حقیقتی که قصد انکارش رو داشت هر روز با دیدن اون الفای لعنتی توی صورتش کوبیده میشد .
امگا میدونست که داره با چه چیز خطرناک ، درد اور و وحشتناکی مقابله میکنه ولی هنوز توانایی باور کردنش رو نداشت و نمیخواست داشته باشه .
ترسناک بود ، عذاب اور بود ، دیوانه کننده بود ولی مجبور بود . مجبور بود که مهر سکوت به لبهاش بزنه نه به خاطر خودش بلکه به خاطر گروهش به خاطر نامجون ، یونگی و جیمین هیونگش .میترسید گند بزنه به هرچیزی که با هیونگاش ساخته بود ، از عواقب عشق نامشروعش میترسید . دیده بود چطوری پارتنرهای الفا بعد از درز کردن خبر رابطشون با اون مرد چطوری به خاک سیاه نشسته بودن . فنهای الفای غالب نابود کننده بودن درست مثل اون . جونگکوک دوست نداشت نابود بشه دوست نداشت تمام زحمات ۹ سالش به خاطر یه حس ویران کننده از بین ببره و از همه مهمتر دوست نداشت ناامید شدن هیونگاشو ببینه .
به بن بست خورده بود ، جاده مه الودی که داشت توش رانندگی میکرد اونو به درهی مهیب و عمیقی کشونده بود که احتمال مرگش بعد سقوط صد در صد بود در این حد عشقش به الفا کشنده و خطرناک بود .
" هی ...جئون جونگکوک صدامو داری ؟"
امگا جا خورده پلکی زد و متعجب به تهیونگی که دستاشو دو طرف شونش گذاشته نگاه کرد . قلبش با دیدن دوبارهی مرد شروع به تندتر تپیدن کرد و گونههاش قطعا به خاطر هجوم سریع خون رو به سرخی میرفت . تکونی به بدنش داد تا از حصار دستهای الفا در بره و در حالی که سعی میکرد صداش نلرزه اروم گفت
" دا... دارم صداتو هیونگ "
هیونگ صدا زدنش تو اون موقعیت قطعا بهتر از صدا زدن اسمش بود چون حتی اسمش باعث به وجود اوردن جنگ میون قلب عاشق و مغز منطقیش میشد .
تهیونگ نفس عمیقی کشید و با ابروهای بالا رفتهای چشمهاشو از امگایی که این چند روزه عجیب رفتار میکرد برداشت و نگاهشو به کارگردان شینی که دست به سینه و با عصبانیت بهشون زل زده بود داد
YOU ARE READING
BL actors
Fanfiction« در حال اپ » جئون جونگکوک ، امگای خوانندهای که برای اولین بار در خواست بازی توی یک سریال بیال رو قبول میکنه چی میشه اگه پارتنر سریالش یعنی کیم تهیونگ الفا، بازیگر مشهوری که همه عاشقش میشن یک شرط برای همبازی شدن باهاش بذاره و اون شرط اینکه که به...