Ch 7 : true beauty

158 35 114
                                    


محتاط بودن کلمه‌ای بود که دیگه برای جونگکوک پیش تهیونگ معنی و کارایی نداشت . از وقتی که اون الفای عبوس و نچسب بهش اجازه صمیمی‌تر شدن داده بود و روی خوشش رو بهش نشون داده بود همه چیز زمین تا اسمون فرق میکرد . بغل‌های گاه و بی‌گاهش ، بوسه‌های وقت و بی‌وقتش ، ابراز علاقه‌های ناگهانی اون مرد ، دیگه مثل قبل براش تعجب اور نبود و باعث پنیک کردنش نمی‌شد . جونگکوک از این لمس‌ها و اتفاقاتی که بینشون داشت می‌افتاد شکاتی نداشت هیچ ! ازشم خوشش میومد .

تهیونگ با همه‌ی تصوراتش زمین تا اسمون فرق میکرد ، هیولایی که توی ذهنش از مرد ساخته بود دیگه اثری ازش نبود و اون هیولای بی‌شاخ و دمی که ازش هراسان بود مثل سالیوان کارتون کارخانه هیولا‌ها شده بود .

سالیوانی که به قصد ترسوندن و زهر چشم گرفتن قدم جلو گذاشته بود ولی چیزی ته دلش به جز خوبی و دوست داشته شدن نبود ، سالیوانی که دوست نداشت خودشو با کسی قاطی کنه ولی در نهایت با ظهور اون دختر بچه ادمیزاد زندگیش دست خوش تغییر کرد و درگیر اون موجود ریزه میزه و دوست داشتنی شد

جونگکوک نقش اون دختر رو به دوش میکشید تا سالیوان داستان رو دیوونه خودش کنه ولی هیچکدوم از اون دو نفر توی اون دنیای شیرین و فانتزی کارتون زندگی نمی‌کردن...

جونگکوک در حالی که با چشم‌های کنجکاوش ارایش صورتشو از نظر میگذروند با شور و اشتیاقی که تو صداش موج میزد گفت

" عجب تیکه‌ای شدم ... "

دختر میکاپ ارتیست در جواب لبخند زیبا و دلنشینی روی لبش نشوند و برای اخرین بار موهای اون ایدل شیطون رو چک کرد و بعد از اتمام کارش لباسی که استالیست‌ها برای امگا تهیه کرده بودن رو با دست نشون داد

" تموم شد اقای جئون این لباسا رو بپوشید "

" ممنونم سوری "

دختر سری تکون داد و باقی مونده وسایل ارایشیش رو توی کیف چپوند و سریع تر از اتاق نقش اول فیلم بیرون زد
کوک با خروج دختر سریع لباس حریر به رنگ شبش رو پوشید و شلوار زاپ داری که نمای خوبی از رون‌های تو پرش گذاشته بود پوشید و به انعکاس خودش توی آینه خیره شد ، اون قطعا یکی از زیباترین امگاها نر کره بود ...

______________________________

« فلش بک »

با قرار گرفتن دست قوی و مردونه‌ای دور کمرش و پیچیدن فورمون دارچین توی فضا چینی به بینیش داد و سرشو به طرف صاحب اون رایحه دلپذیر چرخوند .

" سلام کوک "

امگا با ابروهای بالا پریدش لخند محو ولی خجالتی روی لبش نشوند و دست ازادشو روی ساق دست الفا گذاشت

BL actorsDonde viven las historias. Descúbrelo ahora