Ch 10 : I am sorry

379 50 31
                                        


خسته و بی‌رمق سرشو روی شونه هوسوک هیونگش گذاشت ، خمیازه بلندی کشید و فیلم‌نامه‌ای که توی دستش بود رو ورق زد .
دمی از فورمون هیونگش گرفت و نفسشو اه مانند بیرون فرستاد . قطعا الفای کنارش فرشته بود درست مثل حرف‌هایی که پشت سرش بود ، همونقدر مهربون ، جنتلمن و حامی...

لبخند محوی که هیچ تلاشی برای پنهان کردنش نداشت ، به زیبایی روی صورتش خودنمایی میکرد و تهیونگی که از دور نظاره‌گر جفتشون بود رو دیوونه میکرد .

تقصیر خودش بود ، با کارش جونگکوک و هوسوک رو از خودش رنجونده بود و هیچ تلاشی برای اشتی کردن نکرده بود . دو تا از دوستای خوبش رو با کاراش از خودش رونده بود و این چیزی نبود که براش برنامه ریخته باشه . هوسوک براش همون هیونگی بود که بی قید و شرط با کاراش و رفتارای بدش کنار میومد و جونگکوک ... خب اون امگای تخس ، بامزه و دوست داشتنی بود که هیچ‌وقت نمیذاشت احساس تنهایی بهش غلبه کنه و با کاراش لبخندی مهمون لب‌هاش میکرد ، کار ساده‌ای که هیچکس نتونسته بود مثل اب خوردن انجام بده ولی با نبود اون دو نفر مخصوصا خرگوشک پر سر و صداش احساس تنهاییش مثل توده سرطانی شده بود که داشت کل وجودشو در بر میگرفت .

لعنتی به غرور بی‌خود و بی‌جهتش فرستاد و با حسرت به الفا و امگایی که می‌خندیدن خیره موند .
هوسوک بعد از دقایق طولانی ، خسته از نگاه‌های عجیب الفا کیم کلافه اهی کشید ، درست زمانی که میخواست با جونگکوک راجب تهیونگ صحبت کنه ، صدای دستیار کارگردان که اسم هر سه شون رو صدا زد توی فضا پیچید . به ناچار همراه کوک بلند شد و دستشو دور شونه پسر انداخت و فشاری بهشون وارد کرد و نگران لب زد

" خوبی ؟ "

جونگکوک پلک محکمی زد و با چشم‌های بستش سرشو تکون داد

" ا...اره "

هوسوک مردد خوبه‌ای گفت و همراه پسر به سمت صحنه حرکت کردن

_________________________

«کات»

" افتضاح بود ... هیچ میدونید این برداشت چندممون بود ؟ برداشت هشتم یه سکانس ساده‌ای که ارزش چند بار فیلم برداری رو نداره ! شماها چتونه ؟ دو روزه که جَوتون هاله سیاهی به خودش گرفته و کارا اصلا جلو نمیره. تهیونگ مثل یه تیکه یخ شده و جونگکوک و هوسوک هم که تو حس نمیرن ! این چه وضعشه ؟ دعواتون شده ؟ هر کوفتی که شده فقط بهتون نیم ساعت وقت میدم که مشکلات بینتون رو حل کنید و اگر نه باید جریمه بپردازید "
پیر مرد بتا در حالی که قیافش از فرط عصبانیت رو به قرمزی میرفت با قدم‌های سنگین و صدا دارش از کنارشون رد شد و با دلخوری تمام زیر لب جوری که سه بازیگر بشنون غر زد

BL actorsWhere stories live. Discover now