part28 ... What happend? ...

84 16 12
                                    

داستان از نگاه ویلیام

همه جا ساکت بود و تنها صدا ماله تلویزیون بود که با هر کلمش یه خراش رو قلبم میکشید .امکان نداره نه نایل نباید تو اون هواپیما باشه.بچه ها حتی نفس هم نمیکشیدن بغض راه گلومو بسته بود. نه شاید هیچ اتفاقی براش نیفتاده باشه شاید ففط دستش یا پاش شکسته باشه. خسارت جانی که حتما مرگ نیست. هواپیما که سقوط نکرده فقط بد فرود اومده . خدای من خودت نگهدارش باش.
این یه شوک خیلی بد لود. همه هنوز تو بهت بودن فقط تونستم گوشیمو دربیارم و شماره نایلو بگیرم

*دستگاه مشترک موردنظر خاموش میباشد*

لعنت بهت.لعنت لعنت لعنت.شماره بعدی شماره خونشون بود

-سلام من ویلیام هستم دوست نایل اون اتفاقی براش افتاده شما خبر دارین؟

یه صدا با گریه و هق هق زنونه حوابمو داد.باید مادرش باشه.

+ نه اون داشت به خاطر من میومد . همش تقصیر منه...

- نه خانوم اروم باشید اون احتمالا حالش خوبه فقط توروخدا به من خبر بدین اگه خبری شد

قطع کردیم. به اطرافم که نگاه کردم همه حتی پسراهم اشکشون دراومده بودن. بی قرارتر از همه جودی و هلیا بودن. سوفیا هنوز زل زده بود به صفحه تلویزیون و هیچ عکس العملی نشون نمیداد .

- موبایلش خاموشه و خانوادشم بیخبر.

لوگان:اون چیزیش نشده من ایمان دارم.

هری: امیدوارم

هری بلند شد و زیر بغل اریانا روگرفت و کمکش کرد بلند شه.

هری: ما میریم لیام ممنون شب خیلی خوبی بود

لیام : بمونید طوفان افتضاح...

همین لحظه یه رعد و برق بزرگ و خونه تاریک شد. لیام زود رفت و برق اصلی خونه رو قطع کرد

زین:اینطور که معلومه امشب مهمون داری لیام

دیگه به بحثاشون گوش نکردم رفتم سمت سوفیا که هنوز ساکت بود و خیره به تلویزیون خاموش مونده بود. رفتم جلو و بغلش کردم

-اون زندس . اون هیچیش نشده. بهت قول میدم

بغضش ترکید محکمتر بغلم کرد و تقریبا داشت ضجه میزد.لیام اومد سمتمون. سوفیا رو ازم جدا کرد و برد سمت یه اتاقی . زینم باهاش رفت.جودی و هلیا همدیگرو بغل کرده بودن و بی صدا اشک میریختن. اریل نمیدونست چیکار کنه سرپا مونده بود و نگاه میکرد البته که اونم یکم گریه کرد ولی زود خودشو جمع و جور کرد. چشام دیگه به تاریکی عادت کرده بود. لیام از اتاق اومد بیرون

لیام: بچه ها این جا و بالا اتاق هست هر کی هر جا راحته بخوابه.نمیزارم شماها از تو این خونه برید بیرون راحت باشین. شب به خیر

Never in a million yearsWhere stories live. Discover now