parr 20 ... Die, Life, wich one? ...

112 17 2
                                    

تو راه کلی چرت و پرت گفتیم و خندیدیم. از جایی که جنگل دیده میشد صدای هیاهو و بوی دود و اتیش میومد. جمعیت موج میزد بچه های دبیرستان و دانشگاه بودن . تقریبا همشون. من هنوز خیلیارو نمیشناسم . از بین جمعیت گذشتیم و به یه جای یکم خلوت تر رسیدیم و اکیپ خودمونو پیدا کردیم 6تا پسر ، 4تا دختر.
هلیا: خب خب خب میبینم که کلی تلاش کردین خوب به نظر بیاین
زین: نه عزیزم. ما از همون اول عالی بودیم منتهی رو نمیکردیم
سوفیا: قیافه که رو کردن نمیخواد. چیزیه که دیدیه میشه و متاسفانه بعضیا ندارن
هری: خب دخترا شماها هم خیلی خوشگل شدین
اریانا رو با تحسین نگاه کرد
جودی: خب معلوم شد تنها بینای جمعتون هریه
اریانا: ممنون هری
نایل: خب شماها که نمیخواید دوتا گروه شید و همدیگرو بسوزونید؟
لوگان: شاید
نایل: دخترا پس من باشما میام
ویل: چرا اونوقت؟
نایل: خب اونا هم خیلی خیلی از شماها خوشگلترن، هم یار کم دارن، هم احتمال بردشون بیشتره
لوگان: اوه پسر تو همه مارو بردی زیر سوال
خب اونا هنوز داشتن به بحثشون ادامه میدادن منم داشتم به جمعیت نگاه میکردم که دارن تلاش میکنن اتیش بزرگو درس کنن. همه شادن. خوشحالم که منم بین این جمعم و داره بهم خوش میگذره. من هنوزم خیلی دوس دارم مادرمو ببنینم.همه میخندن و خوشحالی میکنن و من واقعا خوشحالم که تو این جشن مشروب سرو نمیشه، خب گروه های مختلفی مثل گروه ما هست ،کوچیک بزرگ، کلن دختر، کلن پسر، دخترو پسر باهم. دوتایی چند تایی.
ما تو گروهمون ادمای متفاوت داریم یکی ایرانیه یکی ایرلندیه دوسه نفر انگیلیسین 3 نفر ماله همینجان و دونفر امریکیایی. خوبه ،اداب و رسوم و عقاید متفاوت داریم و با همه اینا بهترین دوستای همیم.
سوفیا: خب چیکار کنیم
ویل: ماهم بریم کمک
منظورش درست کردن اتیش بزرگ بوده
همه باهم: اره
رفتیم سمت بقیه.
_ چوب کم داریم
خیلیا رفتن که چوب بیارن منم رفتم. چند تا تیکه ورداشتمو برگشتم . هی چوب میریختیم و بنزین اضافه میکردیم. امیدوارم جنگلو اتیش نزنیم . برای بار چندم رفتم که چوب بیارم. گوشیم زنگ خورد. باز یه ناشناس دیگه
_بله بفرمایید
_سلام راش هستم . واسه برنامه ریزیه نمایشگاه پاریس بهتون زنگ زدم
_ بله من که امروز صبح مدارکمو کامل کردم
_ درمورد چی حرف میزنین
_ مگه شما دیشب تماس نگرفتین
_ نه من اولین بار صدای شمارو میشنوم
اوه خدا درسته اون صداش فرق داره من دیشب به کی اطلاعات دادم . این شماره درسته ماله خود پاریسه ولی فبلی ماله همینجاس.
_ من خودم بعدا باهاتون تماس میگیرم
گوشیرو قطع کردم. فکرامو که درمورد شخص پشت تلفن دیشب بود هل دادم عقب و برگشتم سر کارم
ایندفعه مسیرمو تغییر دادمو رفتم یه سمت دیگه چند نفر بودن و خب این خوب بود که تنها نبودم
از پشت یکی گرفدتمو یه دستمال گذاشت رو دهن و دماغم بوی اتر(الکل بیهوش کننده) تا مغزم رفت و بعد یکم تقلا همه چیز سیاه شد

داستان از نگاه نایل
خیلی داره خوش میگزره.
_ هی هری دیگه بسه الان منفجر میشه
اون علاقه ی زیادی به بنزین داره. قول میدم مارو میکشه. همه سرگرم بودن.
_ هی. نه. کمک .کمک .اب. دارم میسوزم
از این صداها زیاد میومد و خوشبختانه تا الان من هنوز نسوختم
رفتم اونورتر تا یکم با ارامش از این صحنه لذت ببرم که یه دختری که داشت میومد سمتم نظرمو جلب کرد. اون داره تلو تلو میخوره و حال درستی نداره. یه دستش رو شکمش بود. رفتم سمتش اون دیگه نتونست ادامه بده و افتاد
نایل:هی حالت خوبه؟
کنارش زانو زدم و سرشو بلند کردم به دستش که نگاه کردم خونی بود ، او اون چاقو خورده
نایل:زییییییین زییییییییییییییین
آریل: تو...تو جودی رو میشنا...سی؟
نایل : اره. زیییییین. تو باخودت چیکار کردی. چرا ... زیییییینننننننن
آریل: میخوان......بکشنش
نایل: چییییییییی؟
زین: چیه نایل هی داری اربده میک.... هی این کیه؟
نایل : زین چاقو خورده و میگه میخوان جودی رو بکشن

Never in a million yearsWhere stories live. Discover now