مااااااريااااااا با توام اينجا چيكار ميكني؟؟_من امممم هيچي خانم ببخشيد
هري ابروهاشو دادبالا و گفت :هاااا؟؟؟
_ماريا زووود برو تو اتاقت همين الان تا من بيام
_ب ب بله خانم الان ميرم
دستامو با عصبانيت مشت كردمو اخم كردم و پشت سرش راه افتادم
هري:تروخدا كيان من اصن متوجه نشدم تروخدااا
جوابشو ندادم
_كيانا با توئم خواهش ميكنم
_هري بذار حساب اين دختره رو بذارم كف..
_خب بعدش چي ميشه هان؟؟؟حسابشو ميذاري كف دستش بعدشم اخراجش ميكني اونم ميره به دوستاش ميگه كه يه پسر تو خونه توعه و ميرسه به گوش همه و تمااااام پاپارازيا ميريزن دم در خونت
وايسادم
_كياناهمه چيزو بيا متنطقي حل كنيم خب؟
_هري همه چيز برام تو اين چند ساعت خيلي زود گذشت
_ميدونم خودمم بودم ولي به خدا من اصلا متوجه نشدم كه اين دختره داره نگام ميكنه
,_