منو رو گذاشتم پایین و با لبخند زل زدم تو چشاش
من؛خب چی بخوریم ؟؟؟
هری صداشو صاف کرد و دماغشو کشید بالا و گفت [بچه ها باصدای هری بخونید همن طوری کلفت فداش شم]
:نمیدونم اسپرسوووو؟
:من با یه حالت چندشیوا هریییییی!!!!!اسپرسو!!!!اونو تو خونه هم میشه خورد من چن بار موقع دانشگاه اومدم اینجا شکلات گلاسه هااااش عالین
[واااااای یادمه پارسال تابستون رفته بودیم اردبیل شر راه رفتیم گردنه حیران وااااااااای اون کافی شاپ تله کابینش عالی بودددد اردبیلیاااا دمتون گرم]
هری ؛ باشه پس یه بلوجابو یه فایر باال
بلند گفت به پیشخون
من؛هری بلوجال چه کوفتیههههه من ازت کافه گلاسه خواستم اون نشد لاقل شکلاتش واااا هری ابرومونو بردی بلند داد زدی
هری؛خانم خانوما اینجا فرمون دست منه و یه چشمک زد
-اما من ....
رقتم جلو ترو ادامه دادم
امااااا من زود مست میشمهری لبخند کج زدو گفت : اون دیگه به من ربطی نداره
منم اوفی گفتم تکیه دادم به صندلیوووووو دست به سینه شدمو دوتا دختریو که معلوم بود بیتچن و داشتن هریو نگاه میکردن نگاه کردم
یه چش غره واسشون رفتمو هریو نگاه کردم همینطوری بین دوتا چشاش میگشتم که یه فکر مزخرف رسید به سرم
هرولد ؟عشقم؟؟؟
هریم چشاش اندازه تخم مرغ شدو منو نگاه کرد
-حالا که خودت فایربال میخوریو میخوای به منم اون زهر ماریو بخورییییییی ، میشه از اینور بریم کلاب !!؟؟؟؟هری لبخند زد فایر بالشو سر کشیدو گفت حتمااا
منم خندیدمو از اون معجون بنفش خوردم