ماشينو بيخيال شدم و با اون كفشاي قهوه اي لژ دار اصلا واحت نبودم نميتونستم باهاشون راه برم اصلا
گوشيمو نگاه كردم ١٠:٤٥ اوه اوه ديرشده هيييلي دير شده خييييلي
با تصور ديروز خيلي چيزا اومد توي ذهنم
نيك
ويكي
اون بچه
ماريا
و همچنين هري استايلزِبزرگياد داد زدناش سر ماريا افتادم اون يه جنتلمنِ واقعيه
وااااي من فكر كردم ميتونم با ماشين برم اما الان برف اومده و نميتونم يه اينچ هم تكون بدم چرخاي اون لعنتيواوووه من چي فكر كرده بودم؟
فكر كرده بودم هري واقعا منو دوست داره؟گوشيم توي جيبم لرزيد
صفحه رو نگاه كردم ؛
HAROLD ❤️
اوه اين هريه كه زنگ ميزنه
حتما ميخواد غرغر كنه كه چرا دير كردمجواب دادم
_الو ؟؟؟ هري؟
_سلام انا ينيييي كيانا
_سلام هري
_كجايي؟
_من ؟ اوووم صب كن...اهااا جاوي ايستگاه مترو چطور؟
_چيييي!!!؟؟؟مترو؟اخه واسه چي مترو؟
_اوووم هري من واقعا نبايد اون ماشينو ميگرفتم
كاملا پوزخندشو حس كردم
_صب كن ... ميام دنبالت فقط كودوم مترو؟
_متروي خيابون اصلي به شركت ديگه
_اوكي همين الان ميام اونجا
_منتظرتم استايلز
_يه ديقه ديگه اونجام
_باشه باي
_مواظب خودت باش
_هستم باي
بعد از اينكه تلفونو قطع كرد يه دور ديگه صفحه ي گوشيو نگاه كردماوه جدي جدي اون هري بود
پس چرا بايد نگرانم بشه و بگه مواظب خودت باش؟؟
نميتونستم درك كنمگوشيمو گزاشتم تو كيفم
با پاهام رو زمين ريتم گرفته بودمو ميكوبيدم رو زميناي بابا چرا نمياد؟
مترو ود شد يه كت قهوه اي و شلوار جين مشكي و بوت قهوه اي و لبخند اشنا ديدم
عهههه اين هريه
تا بجنبم متروي بعدي اومدو نزاشت ببينمشرفتم سمت مترو ميدونستم اگه مترو نبود الان دقيقا روبه روي چشاي سبزش بودم
مترو تموم شد
اون سمتو نگاه كردم هيچي نبود خيلي ريسك داشت و با يه پرش رفتم اونطرف
و موهامو همون لحظه اي كه پامو گذاشتم رو سكو بادشديدي بردو باعث شد كشيده بشه
توي اونهمه ادرنالين فقط صداي هريو كه گفت
_يا مسيح
شنيدمو فرود اومدم
روش
موهام دور صورتش بور عين يه اتاق كوچولو
يه نيشخند زد
من:عههه ببخشيد هري
_ششششش سكته كردم
و اومد جلو خيلي جلوووووو
من داشتم لباشو نگاه ميكردم
و با يه حركت خودمو از روش بلند كردم
با اينكه بلند شده بودم ولي بازم چشاش بسته بودو دهنش باز
من :هوووي هرولد پاشووو
_باشه خيل خب
منم لبخند زدم
_خيلي بدجنسي انا ...خيل خب دستم شكستتتتتتت