ماشین ایستاد و هری بهم اشاره کرد که در رو باز نکنم. خودش پیاده شد و در رو برام باز کرد. دستش رو سمتم دراز کرد و دستشو گرفتم و از ماشین پیاده شدیم. چند تا خبر نگار دور و برمون بودن و داشتن عکس میگرفتن . هری در ماشین رو بست و دستمو یک لحظه هم ول نکرد . خیلی خوب جلوی پاپاراتزیها نقش بازی میکنیم . بدون معطلی به سمت رستوران رفتیم و به سوالات خبرنگارا اهمیت ندادیم . وقتی وارد رستوران شدیم . همه آروم داشتن غذا و نوشیدنی هاشونو میخوردن و کسی هم متوجه ورود ما نشد.
البته اگه میشدن هم اهمیت نمیدادن چون معلوم بود رستورانش جای با کلاسی هست و کسی از جاش بلند نمیشه تا از دیگری امضا یا عکس بخواد !
همونجا دم در ایستاده بودیم که یه پیش خدمت به سمتمون اومد .
" اوه آقای استایلز بفرمایید از این طرف "
هی با سر تایید کرد و دست منو کشید و با هم پشت سر اون پیش خدمت رفتیم . وارد یه جایی مثل بالکن شدیم که فضای نسبتا خوبی داشت و بزرگ بود و یه میز دقیقا وسط اونجا بود .خداروشکر لازم نیس موقع شام خوردن هم با خبرنگارا سرو کله بزنیم . پیش خدمت رفت و هری منو به طرف میز دو نفره کشید.
صندلی رو عقب کشید و با سر بهم اشاره کرد که بشینم. اون یه جنتلمن واقعیه و این قرار خیلی رومانتیکه . کاش این قرار هم واقعی بود... فکرای مزخرف تو ذهنم رو عقب انداختم و روی صندلی نشستم . خودشم به اون طرف میز رفت و نشست روی صندلیش . یه مستخدم اومد و گفت " چی میل دارین؟! "
" عزیزم چی میل داری؟؟ "
هری رو به من گفت . وات دِ فاک ؟! خوب داره نقششو حتی جلوی مستخدم بازی میکنه. مِنو رو برداشتم .
"من اسپاگتی با پنیر میخورم . "
"منم همینطور"
گفت و به مستخدم که از روی کارتی. که روی لباسش بود میشد فهمید اسمش کِوینه گفت و یه لبخند زد.
" و نوشیدنی؟! "
"بهترین شراب قرمز لطفا"
اوه مای فاک چی می شد قرار واقعی بود این خیلی رومانتیکه .
مستخدم رفت و منو هری بینمون سکوت کشنده ای بود . حوصلم سر رفت و موبایلمو از تو کیفم در آوردم . یه اس از طرف جو داشتم . تنها دوستم...
*انگار خیلی داره سر قرار خوش میگذره :* عکساتون همه جا پخش شده و رسانه هارو ترکونده ^_^*
نیشخندی بهش زدمو جوابشو تایپ کردم .
* مجبوریم هر کاری مدست بگه انجام بدیم مگه کار دیگه ای هم میشه کرد ؟! *
و فرستادم و موبایلمو تو کیفم گذاشتم. غذاهامونو با نوشیدنیمون آوردن .
هری این سکوت رو بعد از مدت ها شکوند.
YOU ARE READING
Promise (H.S)
Fanfictionمن قول دادم پس میتونم... این زندگی منه و میتونم اون طور که میخوام تغییرش بدم حتی اگه تلخ باشه هیچی جلو دارم نیست این یه قول پیش خودمه....