سه| گری دی*!

320 64 22
                                    


شب نتونستم درست بخوابم و صبح دوباره با صدای اون گوشی لعنتی بیدار شدم .
در حالی که سرم داشت از درد می ترکید به صفحه نمایش گوشی خیره شدم.
دوباره این دستیار کارگردانه لعنتیه.

-الو آقای استایلز،شما حالتون خوبه؟
از پشت گوشی تقریبا جیغ زد.

-اره خوبم.
همون طور که دستمو توی موهام میکشیدم،سریع و با بد اخلاقی گفتم.

-الان میایم پیشتون.
انگار اون عوضی نشنید من چی گفتم.

و قبل ازینکه چیز دیگه ای بگم، زنگ خونم به صدا در اومد.
در حالی فاصله ی کاناپه تا آیفونو طی میکردم زیر لب فوش می دادم.

در رو زدم و در عرض یه ثانیه اون گامبالو و دستایرش جلوی در ورودی بودن و قبل از اینکه تعارفشون کنم اون کارگردان منو از چهارچوب کنار زد و اومد تو.

-چی شده؟
در حالی که چشمامو باز و بسته می کردم تا خوب ببینمش گفتم.

-چی شده؟
اون کارگردان با لحن جدی اینو تقریبا داد زد.
و ادامه داد:
آقای استایلز شما دیشب در یه کلاب بودین و خوب حالا حدس بزنین که من اگه اون هرزه رو راضی نکرده نکرده بودم چی میشد؟
الان همه فهمیده بودن که شما چی کار کردین و این یه خطر جدی برای فروش و اکران فیلم بود پس باید خدارو شکر کنین که تاحالا خبر درز نکرده.
جدی میگم دیگه نیاید تکرار شه.

با اینکه هیچی از زر زرهاش نفهمیده بودم،به خاطر لحن دستوریش سرمو تکون دادم:
-بله.

-خوبه.
انگار که با جواب من خیالش راحت شد و بعدش اونو دستیارش رفتن.

همه ی کابینت های اون خونه ی لعنتی رو گشتم تابلکه یه آرام بخش پیدا کنم.ولی هیچی!

لباس هایمو که بوی ویسکی می داد پرت کردم توی سبد لباس شویی و به امید راحت شدن از این سردرد یه دوش آب گرم گرفتم البته چندان کار ساز نبود ولی لااقل دیگه بوی گند الکل نمی دادم.

لباس های جدیدیرو پوشیدم و سوئشرتمو برداشتم و بعد توی ماشین پرت کردم.

چند ساعت توی خیابونا پرسه زدم تا هوا بخورم
ولی انگار نتیجه اش برعکس بود تا جایی که حالم خیلی بد شد داشتم بالا می اوردم .در ماشینو باز کردم و.... .

زن مسنی که راشت رد می شد با دیدنم به طرف دوید.

نمی دونم صورتم چه ریختی بود که وحشت کرد و کمکم کردکاملا از ماشین پیاده شم. زیر بقلمو گرفتو وزنمو روی خودش انداخت.

-بذار کمکت کنم.
اون گفت.

خواستم رد کنم ولی انقدر پاهام ناتوان شده بودن که نتونستم.
به بیمارستان که رسیدیم چشمام سیاهی رفت ولی پرستارا قبل ازینکه کاملا پخش زمین شم با صدای پیرزن منو گرفته بودن.

........................................................................
*gray day

پارت بعدی بیست تا رای حداقل!!
و این به خاطر اینه که می خوام ببینم اصن کسی اینو دوست داره؟

HeArtWhere stories live. Discover now