18|عشقم منو تنها نزار.

191 20 11
                                    

-من...من عاشقتم چرا می خوای تنهام بزاری؟
نه نه عشقم. منو ببخش.

-واااای.این عالیه پسر. با احساس تر.
اون وزغ داد زد و من به طرفش برگشتم و سعی کردم تا با چشم غره خفش کنم.

-خوب حالا قسمت آخر زین.
اون اینو در حالی که قهقهه می زد گفت و باید بگم لعنت بهش.

با بدبختی به سگ مشکیه رو به روم خیره شدم و دوباره به اون عوضی نگاه کردم تا بلکه کوتاه بیاد.

-تو که نمی خوای...
اون می خواد این جمله رو برای هزارمین بار تکرار کنه.

-نه، انجامش می دم.
و بعد صورتمو به سمت دهن سگ بردم و لب هامو با بدبختی روش قرار دادم و خوب اون سگ هم نامردی نکرد و کل صورتمو با اون زبون لجزش لیس زد.

-وااااای.
هری دوباره داد قهقهه زد و می تونم جنبش اون گوشیه در حال فیلمبرداریو که جزو شرط بود، ببینم.
و خوب شاید بد نباشه که اون وزغ یکمی سیاه بشه.

**
هری عوضی از پله ها رفت و منو با اون پیرزن توی آسانسور تنها گذاشت.
اون پیرزن فقط بهم زول زده بود و لعنتی این چرا باید بخواد ساعت دو نصفه شب بره برای پیاده روی؟

بالاخره از آسانسور بیرون اومدم و بعد سعی کردم در اتاقو از جا بکنم.

-ببخشید.

سریع در جواب آدامو هانا گفتمو به سرویس بهداشتی هجوم بردم تا بتونم صورتمو بکنم.

-واااای باورتون نمیشه. اون عالی بود.
هری بعد چند دیقه وارد شد.

-خفه شو هز.
سعی کردم داد بزنم تا صدام از بین شرشر آب برسه.

-اون واقعن انجامش داد؟
آدام پرسید و به من که داشتم صورتمو خشک می کردم خیره شد .

بالاخره از دستشویی بیرون اومدم.
این خیلی سخته که نخوام هری رو جر بدم.
پس باید ازش فاصله بگیرم و این اتاقه زیادی برای فاصله ی لازم کوچیکه.

اون هز عوضی فیلمو پلی کرد و سه تا کله توی گوشی رفت.
و خوب باید بگم که سه دقیقه و چهلو شیش ثانیه قهقهه مطلق!
به هر حال اونا نمی تونستن به تنهایی کل زمینو گاز برنن پس منم بهشون ملحق شدم.

هری اون کلیپو هفت بار پخش کرد وبالاخره راضی شد بی خیال شه.
البته که جک هاش طاقت فرساتر بودن.

-هی میشه دهنتو ببندی؟
آدام گفت و جلوی جک یازدهمو گرفت.

-ممنون.
رو به آدام گفتمو و اونم سرشو تکون داد.

هانا خوابش برده و منم دارم از خواب میمیرم. همین طور آدام و خوب هری معلوم نیس که در چه حالتیه.

"روز خوبی بود،جدن."
خیلی ازوم زمزمه کردم.
ای کاش جرئتشو داشتم که اینو فریاد بزنم،
به اون دختر که شیطنت بین خستگیش گم شده و به اون وزغ عوضی فرفری و آدام که از ماها هم بچه تره .
آره، بهشون بگم که دوسشون دارم، و به حتی خودم.
چرا که نه؟

........................................................................

یه سری اشکالات پیش اومده،مشکل که نه ولی می خوام روند داستانو یه خورده عوض کنم البته آخرشه ولی فکر می کنم اگه اونجوری پیش بره کمی .... نمی دونم ولی حس پی کنم شای زیاده روی بشه...

ههه.اگه کسی هست که واقع گرایانه فکر کنه بیاد تله با هم یه فکری بکنیم :|
: Haniya1dz

البته اگه کسی هست که می خونه!

HeArtWhere stories live. Discover now