روزت با هری چه طور بود؟
اونا اولین کلماتی بودن که از دهن کایدن بیرون اومد همون طور که با لباس های تمیز و قدیمیم وارد کوچه شدم،لحظه ای که کلمات از دهنش بیرون اومد ,یکم ناراحت شدم.
-"آه "آروم زمزمه کردمو شونه هامو تکون دادم."خوب بود،فکر کنم."
کایدن پوزخند زد،بقیه ی اعضا پشت سرش حرف های نامفهومی رو به هم دیگر زمزمه میکردند،اونا مشخصا داشتن از من بد میگفتن،میتونستم اینو بگم که نگاهشون هر لحظه روی من میخکوب میشد.
اونا مثل نوجوان ها هستن.با خودم فکر کردم وچشمامو چرخوندم
-"گوش کن عزیزم"کایدن زمزمه کرد و مچ دستمو به آرومی توی دستش گرفت،من رو به قسمت امن دور از بقیه کشوند"نمیخوام که تو با اون حرف بزنی(در ارتباط باشی)،فهمیدی؟
-ولی...
"گفتم"کایدن به شدت گفت و فکشو تکون میداد"نمیخوام با اون باشی،مفهومه؟بروکلین؟"
آهی کشیدمو پایین رو نگاه کردم،ناتوانیم توی جواب دادن به نظر کایدن رو بیشتر از قبل عصبانی کرد که باعث شد منو به سمت دیوار هل بده و بدنشو به بدنم فشار بده.
"چرا اینقدر دوس داری باهاش حرف بزنی؟ها؟"بهم طعنه زد ، با دستاش باسنم رو نگه داشته بود و چنگ گرفته بود که مطمئناً این کبودش میکرد."ازش خوشت میاد بروکلین ؟ لاو❤
میکنی اون سکسیه؟ "
یه لبخند کوچک از دهنم بیرون اومد همون طور که سرمو تکون میدادم،هرچند استرسم داشت منو زنده زنده میخورد."اصلا،حقیقت رو گفتم،من هیچ حسی به اون شکل به هری نداشتم.تنها حسی که برام مهیا میشد حس کنجاوی بود.تمام چیزی که میخواستم این بود که بیشتر درموردش بدونم و بفهمم کی بوده ،آیا این جرمه؟
-"بزار درباره هری استایلز بهت بگم ،عشقم "کایدن مقابل گوشم نفس کشید و باعث شد بلرزمو کمی دور بشم."اون میخواد از جذابیت احمقانت استفاده کنه،میخواد تو رو عاشق خودش بکنه،اون میخواد تو رو داخل تختش ببره و میخواد کاری کنه حس خوبی داشته باشی،عزیزم . تو قراره داد بزنی... "
-فهمیدم!حرفشو قطع کردم،سرم رو به شدت تکون دادم و آب دهنمو به سختی قورت دادم.
-"و تو میدونی اون بعد از این که fucks you (خدایی ترجمش سخته😐😂اهم) چیکار میکنه؟ "کایدن پوزخند شیطانی زد و چشماشو برای من تنگ کرد. "اون میره.اون تو رو ترک میکنه مثل این که تو یه هرزه ای!"
آب دهنمو به سختی قورت دادم و سرمو تکون دادم.
-من هرزه نیستم!و ما قرار نیست چون فقط با هم حرف زدیم ،س*ک*س داشته باشیم. از خودم و هری دفاع کردم و بازوهامو مقابل سینم گرفتم. "ما فقط دوستیم،همین.نگران نباش"
-"اوه ولی من نگران میشم ،چون تو برای منی،نه اون!"
-تو صاحب من نیستی.تو فقط رییس منی. منم جندگیدم !،عصبانیت توی خونم میحوشید.
کایدن عمیقا خندید و دستشو به آرومی به سمت پایین بدنم برد،نوکانگشتاش سینه و باسنم رو لمس کرد."میخوای شرط ببندی؟" اون همراه یه پوزخند روی لبش زمزمه کرد.
من سریع اون رو به عقب هل دادم و دستامو مشت کردم ."دیگه هیچوقت به من اونطوری دست نزن!"داد زدم و کایدن خندید.
-"به من نگو چی کار بکنم،پرنسس" اون گفت و یه قدم به سمتماومد،دستاشو دور بدنم حلقه کرد و پشت کمرم کشید.گودی کمرم رو با دستاش گرفت و به نرمی لمسش کرد و باعث شد جیغ بزنم و چشمامو روی هم فشار بدم.
-"ازش فاصله بگیر،کایدن" صدای کلفت از اول کوچه شنیده شد و باعث شد به ارومی ناله کنم.چشمامو بسته نگه داشتم و،فقط میتونستم صدای حرف هارو بشنوم،هرچند میدونستم کدوم صدا مال چه شخصیه.
-"چیکار میخوای انجام بدی؟"کایدن به همراه یه لبخند مسخره پرسبد و من میتونستم پوزخندی که به لبش مینشست رو حس کنم.
صدایی کهه به عنوان هری فرض میکردم پوزخندی زد و میتونستم بشنوم که اون با هر قدمی که برمیداره به ها دو نفر نزدیک میشه.
-"تو واقعا میخوای با من به اونجا بیای،کایدن؟"
چشمامو باز کردمو منظره پشت من حس من در باره هری که اپنحا ایستاده را تایید میکرد. با کایدن چند قدم فاصله داشت و با چشمای تیره بهش نگاه میکرد.
اگه نگاه کردن باعث کشتنم بشه...با خودم فکر کردم و به آرومی از هر دو فاطله گرفتم.
-"مثل این که تو دقیقا هیچ کاری انجام نمیدی،استایلز "کایدن به همراه یه پوزخخند گفت و سرش روتکون داد.
"تو دل وجرعتش رو نداری،نه با همه ی افراد من. "
"همه ی افرادت؟ تو فکر میکنی من از همه ی شما ها میترسم؟" هری همون طور که به شدت میخندید معدش رو با دستاش نگه داشته بود و من ابرو هامو از روی کنجکاوی در هم کشیدم.
-چرا اون نمترسه؟توی فکرم گفتم همون طور که کایدن به ارومی به هری سر تکون داد."درسته،ما قویترین آدنا تو پاریس نیستیم."اون زمزه کرد و شونه هاشو با بیتوجهی بالا برد و یه قدم به اون موفرفری نزدیک شد ."ولی ما یه چیزی میدونیم که مطمئنم هرولد کوچولو نمیخواد کسی دیگر هم بفهمه.حالا اومیزنی،موور؟
-درباره چی داری حرف میزنی،موور؟
به نظر میومد صورت کایدن تقریبا به خاطر فکر نابودی هری استایلز یک بار و برای همیشه،میدرخشید.بدون هیچ نگرانی،هیچ شکی...
"اسکارلت"اون بههمراره لبخند متقاعد کننده زمزمه کرد. "اسکارلت دلارویکس"
صورت هریکاملا رنگش پرید و باعث شد لبم به سمت پایین به شکل اخم خم بشه.
"حتی درباره ی اون حرف همنزن!"هری همون طور که دستاشو به شدت مشت کرده بود داد زد ،نوک انگشتاش سفید شده بود و همون طور که بازشون کرد ،به اونا نگاه کرد جایی که ناخوناش چند زخم روی دستش گذاشته بودن.
"کایدن ,به زندگیم قسم اگه تو به کسی بگی من..."
-"تو چی!؟"کایدن به ارومی حرفش رو قطع کرد و سرش رو تکون داد ."توهیچ غلطی نمیکنی هری!این نابودت میکنه،من تامل نمیکنم که به همه ی دنیا بگم ،استایلز،میدونیچی میگم!."
هری چشماشو بست و نفس عمیقی کشید و زمزمه میکرد تا آروم باشه.
- "و کی میخواد خرفاتو باور کنه؟"اون پرسید و یه ابروش رو بالا برد،کنجکاو بود که کایدن چه مزخرفاتی میخواد از دهنش بیرون ببیاره.
-"من مدرک دارم"کایدن جواب داد و خندید.از یکی از اوننوار ها کپی دارم. هری به سختی آب دهنشو قورت داد و دستشو به سرعت داخل موهای فرش برد و سرشو تکون داد"نه تو نداری"اون گفت و چشماشو به پایین دوخت،جرعت نداشت بانگاه خیره کایدن مواجه بشه.
ابروی کایدن بالا رفت همون طور که بازو هاشو جلوی سینش قرار داد "واقعا؟"ندارم؟" اون پزسید و شونه هاشو تکون داد. "دفع بعد انقدر حواس پرت نباش وقتی انبار روترک میکنی"
نفس هریع توی سینش حبس شد همون طورکه کایدن با سرش اشاره ای کرد"میتونی بری،هری"اون زیر لب گف و سیگارش رو روشن کرد و بین لباش گذاشت و یه پُک طولانی ازش کشید.
من دیدم که هری روی پاشنش چرخید و بدون هیچ کلمه ای از اونجا خارج شد ولی تونستم ویبره گوشیم رو چند لحظه بعد حس کنم.من به پیامی که صفحه گوشیم رو روشن کرد لبخند زدم.
از هری:
میامکه تو رو توی هتل ببینم،چه ساعتی به اونجا میری؟
لبم روگاز گرفتم و یه جواب کوتاه به هری فرستادم
به هری:
دور و بر ۳؟.از هری:
ساعت ۴ میبینمت
سریع گوشیم رو داخل کیفم برگردوندم و به سختی آب دهنمو قورت دادم.ذهنم با فکر های کنجکاو درباره ی هری و چه فیلممایی بود که کایدن دربارش صحبت میکرد پر بود.و اسکارلت کی بود؟ من یه لیست توی ذهنم درست کردم تا سعی کنم جوابشو امروز از دهن هری بیرون بکشم قبل از اینکه از کایدن برای کارای امروز دستور لگیرم .۳تاشون توی صف هستن و پس من آزادم تا کار رو ول کنم و از کوچه خارجبشم.کاور جدید یا قدیمی؟😇
رای ونظر لطفا لطفااا❤
عال د لاو❤
YOU ARE READING
Regrets (Persian Translation)
Fanfiction"مَن برای تو خوب نیستم" "تو برای من خیلی عالی هستی" " با من بودن میتونه تو رو بکشه" "ومن از هیچ چیزی پشیمان نمیشم"