سه روز بعد
"و این هم آخریش "
کایدن به شدت نفسشو بیرون داد ، یه پُک از سیگارش کشید و دستشو داخل موهای سیاهش برد."تو مطمئنی که خودت میخوای اینارو به خونه اون یارو ببری؟"
با اعتماد به نفس سرمو تکون دادم،میدونستم که بسته ها مستقیم به کامیون هری میره.
"مشکلی نیست،کایدن.کاسپر منو میشناشه،ترجیح میده من برم."
"خیلی خب"کایدن با موافقت زمزمه کرد و به من لبخند زد. "خیلی بهت افتخار میکنم عزیزم"(عخی:'])
یه بوسه روی گونه هام گذاشت و پوزخند زد.کمی لرزیدم،ولی همه ی اینا جزوی از نقشه ی هری بود.
قدم دوم:طرف خوب کایدن باش.هر کاری که میتونی انجام بده تا روزی که دیگه کایدن به این قضیه مرتبط نباشه.
من هرکاری که میشد رو انجام دادم،خیلی خب.درواقع توی این وضیعت نمیتونستم بیشتر از این به کایدن نزدیک بشم.
"تو کارهای خوبی برام انجام دادی ،رییس.فروش بالاست،تو به حرف من گوش کردی...خوشم میاد."کایدن گفت و دستشو داخل دست من گذاشت.پوستش سخت بود و دستاش بزرگ بودن.لمس اون باعث شد بدنم کمی بلرزه،ولی من تقریبا سریع آروم شدم و با خجالت لبخند مصنوعی زدم.
"ممنونم،کایدن"به ارومی زمزمه کردم،به دستامون نگاه کردم و با دست آزادم موهامو پشت گوش انداختم.
کایدن سرشو تکون داد،کمی به جلو اومد تا وقتی که بدنم به دیوار چسبید.این پوزیشن برام آشنا بود.چه خوب چه بد بستگی به این داره که چرا کایدن داره این کارو میکنه
"خب،تو یه دختر خوشگلی بروکلین.میدونی،درسته؟"
گونه هام از خجالت قرمز شدن و این یکی واقعی بود.کلمه ی زیبا برای من کاملا بیگانه بود و تنها دلیل قرمز شدن گونه هام بود.
"فکر کنم بدونی من با این به کجاها میرسم،هوم؟"کایدن داخل گوشم زمزمه کرد،نفس داغش به گونم برخورد کرد.
"شاید"تقریبا با داد گفتم،سعی میکنیام.اونجور که مضطرب بودم به نظر نیام.
"تو هم اینو میخوای؟"
توی ذهنم دعا میکردم که چیزی که توی فکر کایدنه چیزی مثل س*ک*س نباشه وقتی آروم سرمو تکون دادم.هری به من اطمینان داده بود که کایدن این کارو نمیکنه،ولی من شک داشتم.
لب های کایدن به حالت لبخند بالا رفتن قبل از این که دستشو روی بدن به سمت باسنم بکشه و منو به بدن خودش نزدیک تر کنه.اون سرشو پایین اورد و لبهامونو به هم دیگه فشار داد.من با انگیزه ی این که بخوام هلش بدم و و روی زمین بالا بیارم،مبارزه کردم.به جای این کار،منلبمو همزمان با لب های کایدن حرکت دادم و حتی دستمو پشت گردنش حرکت دادم.
YOU ARE READING
Regrets (Persian Translation)
Fanfiction"مَن برای تو خوب نیستم" "تو برای من خیلی عالی هستی" " با من بودن میتونه تو رو بکشه" "ومن از هیچ چیزی پشیمان نمیشم"