یک هفته از شروع کارم توی شرکت مالیک تیمز می گذره و من لحظه به لحظه از لحاظ روحی بهتر و قدرتمند تر میشم.
من تصمیم دارم از شر هری خلاص بشم و اونو از ذهنم بیرون بندازم. این کار فوق العاده سختیه و من هنوز هم با وجود این چهار هفته ی متوالی دوریه ازش موفق نشدم حتی ذره ای از لحظاتی که با هم داشتیم رو فراموش کنم یا حداقل لحظات خوبمون رو از این رابطه فاکتور بگیرم.
من عاشقشم و این خیلی عمیق روحم رو درگیر خودش کرده. هری یه مرد ایده آله اگر فقط یکم از حجم عضوی بودنش کسر کنه.
اما میدونید. من به این خاطر پیشه هری نیستم که اون منو ترد کرد بدون اینکه حتی براش مهم بشه چی به سرم میاد. فقط جسمش پیش من بود و قلب و روحش پیش سینتیا بود.
میدونید رفقا... با اینکه افسوس میخورم اما دیگه هیچ فایده ای نداره.
قلبم بهم ندای این رو میده که هری برای ابد از پیشم رفته.
با همه ی این وجود دلم میخواد ازش بپرسم چرا رابطه ی لعنتیمون رو رسما تموم نکرد تا با کیس جدیدش راحت باشه.
ذهنم هری رو در آخرین مرحله از تفکراتم هل داد.
من کار های زیادی برای انجام دادن داشتم.
امروز سیزده تا از سلبرتی های لندن به اینجا میان تا ازشون عکسبرداری کنم.
من واقعا عاشق کارمم و بهش افتخار می کنم.
محیط کاریه جدیدم پر از انرژی های مثبته که امید به آینده رو توی من به وجود اورده. من حتی با چند تا از کارمند های دیگه ی اینجا هم دوست شدم.
من با لورین و کیم و نایل که اتاقشون دقیقا کنار اتاق کار منه آشنا شدم و واقعا از آشنایی با هاشون لذت بردم.
لورین زیادی خجالتیه و میتونم بگم راز داره با این حال من از کیم بیشتر به عنوان دوست یاد می کنم. فکر کنم با اینکه لورین خجالتیه ولی میتونه مرموز تر از کیم باشه. من دوستی رو انتخاب نمی کنم که برای رسیدن به افکارش نیاز داشته باشم تله پاتی یاد بگیرم.
و درمورد نایل. اون یه جنتل منه واقعیه و میتونم بگم یه پسر ایده ال و اینده نگره.
بگذریم ازین که زیادی حراف و خنده رو هست چون نه تنها با این مشکلی ندارم بلکه ازش لذت میبرم.
کودی هم مسئول بخش ماست که توی این طبقه مشغوله. من اون رو توی جلسه ی معارفه شناختم و اون سنش تز همه ی ما بالا تره.
کیم هر روز بهم سر میزد تا صبح امروز که من زود تر از اون دست به کار شدم و ما با هم گپ زدیم.
" تو فکر می کنی آقای وارنر از کار من ناراضی بوده؟"
" من وارنر رو نمیشناسم کیم"
" اوممم گمونم بشناسی.. اون همون مرد قدبلندی بود که دیروز با من صحبت کرد. جزو رده های بالای این شرکته..میتونم بگم معاون زین"زین....هوم..
من تو این هفته زیاد اونو ملاقات نکردم ولی همون چند لحظه صحبتی که دیروز باهم داشتیم برام احساس خوبی به وجود آورد. منه لعنتی حتی نمیدونم چرا هروقت اونو میبینم یاد هری میوفتم.
با اینکه به سختی میتونم وجه اشتراکی بینشون پیدا کنم.
وعجیب تر اینکه من با رئیس خودم به راحتی صحبت می کردم.میدونید... من با هری در قالب رئیسم.. حداقل رئیس سابقم حتی نمیتونستم رو در رو بشم.
اون به من گفت که امروز چند تا کارهای بزرگ عکس برداریو به من میسپاره.
و خوب برای من افتخاره بزرگیه که بتونم با چند تا سلبریتی معاشرت داشته باشم.
" هی ایوا...کجایی!"
کیم به من گفت.
" من همین جام.. روی زمین"
و بعد من سعی کردم لبخند بزنم.
لیوانم رو همزمان با کیم از روی میز کارش برداشتم و از نسکافه ی داخلش نوشیدم.
" به خودت انرژی منفی وارد نکن. اون چرا باید از کار های به این زیبایی بدش بیاد؟"
" هی. من امیدوار این عین واقعیت باشه. "
و بعد نایل به ماملحق شد و بهمون گفت بهتره صدامونو بیاریم پایین.
اون روز برای من روز خوبی بود به خصوص وقتی با یه گروه استرالیای که همون سلبریتی هایی بودن که برای عکسبرداری اومده بودن اینجا رو به رو شدم.
شب که برگشتم خونه حقوق پرستار مادرم رو بهش پرداخت کردم و ازش درخواست کردم فردا زود تر خودشو به اینجا برسونه.
_________دان هری.
من فقط میخواستم با ایوا مثل دختر های دیگم برخورد کنم. اما این زیادی پیش رفت و من به وجودش محتاج شدم. و طبق معمول سینتیا وارنر منو مجذوب خودش،کرد و من حتی نتونستم رابطمو با ایوا تموم کنم. من در حقش اجحاف کردم و قلبم شکست به خاطرش. من از اولش فقط به ایوا به چشم دختر های دیگه ی زندگیم نگاه می کردم.
من باید تمام تمرمزم رو بزارم روی سینتیا..
اما نمیدونم چرا برای اولین بار توی عمرم انقدر برای از دست دادن چیزی بی تابم...این اونطوری نشد که من فکرش رو می کردم.وقتی من فکر می کردم ایوا رو میتونم برای همیشه کنارم داشته باشم و همزمان با دختر های دیگه باشم همه چیز بهم خورد و ایوا متوجه سینتیا شد......
یه نکته بکس...
خوب. هری فکر می کرده میتونه هم با ایوا و هم سینتیا توی رابطه باشه. چون میدونید، اون یه عوضیه .
ولی ایوا میفهمه که هری از یه دختر دیگه هم خوشش میاد و هریو ترک می کنه.
حالا هری تازه میفهمه که چقدر ایوا با بقیه ی دخترا فرق داره.ادامش رو رود میزارم اگه ووتا بالا باشه.
دوستاتونو تگ کنید زیر پست اگر میشه...
دوستتون دارم.
YOU ARE READING
She Is Perfect [H.S]
Fanfiction[Completed season 1 ] ( season 2 published ) Highest Ranking : " 1 in fanfiction" She's kind of a walking poem. She's this perfect beauty .but at the same time ,very deep, very smart. 🔞there are some mature content