.شب طلسم شده.

2K 213 125
                                    

اگر الان بهم این فرصتو میدادن که به سه ماه گذشته برگردم من هیچوقت خونه ی لعنتیمو برای رفتن به تولد زین فاکینگ مالیک ترک نمیکردم.

شاید کنار هری میموندم و همینطور که بهش میگفتم دوستش دارم و هیچوقت دست از دوست داشتنش برنداشتم و نخواهم داشت، بهش این فرصت رو میدادم که به تمام این اتفاقات و موضوعات اخیر فکر کنه و فکر کنه تا در آخر مثل من به این باور برسه که دوست داشتن رو باید با کسی شریک شد.

ولی به هر حال من یه احمق بودم. هیچوقت فکر نمیکردم میتونم با چنین چیز پیش پا افتاده ای تمام زندگیمو به گند بکشم.

پس من اون روزه چهارشنبه ی جهنمی هری رو با هزارو یک زحمت راضی کردم دست از سرزنش کردن من و هشدار های مسخره درباره ی تولد زین و خود زین برداره و بزاره احساس استقلال داشته باشم.

من به یه پیراهن مشکی که چندان بلند هم نبود اکتفا کردم و از موس استفاده کردم تا موهام حالت بگیره.

تصمیم گرفتم با کیم تا محل جشن برم. اون دختر زیبا تر از هر زمان دیگه ای به نظر میرسید و با پیرهن قرمزش که تا یک اینچ بالای زانوهاش قرار داشت هات شده بود..این یه اعتراف نه چندان آسونه...میدونید که خانوما حسودن.

و باید اعتراف کنه تعجب کردم وقتی گفت این تنها دومین باریه که داره به تولد زین میاد با اینکه چهار ساله که اونجا مشغول به کاره.

" به هر حال اونجلین..این من رو متعجب کرد که زین از تو دعوت کرد تا به تولدش بیای. راستش اینو بهت نگفتم تا موقعیتش پیش بیاد.... اون مرد کارمندایی رو که سابقه ی کار توی شرکتش رو داشته باشن به چنین پارتی های بزرگی دعوت میکنه. هیچوقت ریسک این رو نمیکنه که یه پاپا رازی یا هر کوفت دیگه ای یا یه جاسوس واسه رقباش توی این مراسم شرکت کنن و از موقعیت های ناجوری که ممکنه پیش بیاد عکس بگیرن و ویدئو تهیه کنن.. میدونی که چی میگم؟ راستش.. من به تو حسودی میکنم.. ظاهرا اون بهت اعتماد داره... خیلی"

تمام طول راه با پرحرفی های کیم گذشت و باید بگم من ازین موقعیت ناراضی نبودم. چون اونوقت احساس معذب بودن میکردم.

شاید یک ساعت طول کشید که ما به اون عمارت مجلل برسیم.کیم اولین جای پارکی که بیرون عمارت پیدا شد ماشین رو جا کرد و کیف دستیه قرمزش رو برداشت و از ماشین پیاده شد و صبر کرد تا من هم پیاده شم و بعد در رو قفل کرد.

خدارو به خاطر اینکه کفش های پاشنه بلند نپوشیده بودم شکر کردم. فکر کنم پوشیدن اونا جز اینکه فاجعه به بار بیاره هیچ لطف دیگه ای نداره.

" دختر.. بخند.. به خاطر خدا انقدر قیافتو اونطوری نکن"
من اروم خندیدم و دست کیم رو گرفتم.
" مگه قیافم چطوریه؟ "
کیم صورتشو جمع کرد و فکشو منقبض کرد بعد با یه اخم جانانه بهم زل زد.
" من این شکلی نیستم کیم. اغراق نکن"

She Is Perfect [H.S]Where stories live. Discover now