part8

6.8K 573 13
                                    

رمان mr.secret
(پارت هشتم)
یادم افتاد شکلات دیشبیه تو جیمه درش اوردمو کردم دهنم..هری برگشت ..یه شیشه جدید همراهش بود.
گذاشتش رو میزو نوبت خودشو زد ..
-میگم لو اگه من ببرم چی بهم میدی؟
بهم گفت لو...لعنتی بااین صداش میخواد منو ب فاک بده؟...
همونطور ذاشتم نگاهش میکردم ..خودشم یه لبخندی رو لبش بود پرسید:
-چیه؟
-هیچی..فقط کسی تابحال بهم نگفته بود.. لو
خندید و دست کرد تو موهاش و بهمشون ریخت و دوباره نگام کرد..
لعنتی چی تو این نگاهش بود ..
-ازاین به بعد من بهت میگم لو..چطوره؟
بهش لبخند زدم..خوشم میومد ..کلا اسممو از دهنش شنیدن قشنگ بود برام.
-میگم لو...اگه ببرم چی بهم میدی؟
خم شدم و ضربه خودم و زدم که گل نشد
-نمیدونم .. چی میخوای؟
میزو دور زد وکنارم خم شد و توپ خودشو زد ...وایستاد و به لبام زل زد و گفت
-از اینا...
هنگ کردم و چشمام گشاد شد..
یه لبخند مرموز رو صورتش بود ..فکر کنم فهمیده بود نقطه ضعفم چیه..
بزور دهنمو باز کردم و گفتم
-ازکدو..ما؟؟
دستشو اورد بالا و داشت میاورد سمت صورتم با نگاهم دنبالش میکردم
انگشتشو صاف کشید گوشه لبم ..درست همون جایی که دیشب کشیده بود..
-عادت داری همیشه اینجوری شکلات بخوری؟
خندیدو انگشتشو کرد دهنش..
اههه بازم سوتی؟؟
قلبم که وایساده بود..نفسمم که تیکه تیکه میدادم بیرون ..این بشر رو کی خلق کرده..داره چیکار میکنه باهام.. سعی کردم بخندم و گفتم..
-شکلات لعنتی
انگشتشو کشید رو لبش و زیر چشمی نگاهم میکرد..
-خودش خوشمزست...یا..
انگشت تو دهنشو لیس زد و همونطور که به چشمام خیره شده بود زمزمه کرد
-اینکه ..تو خوش مزه ای ...هوم؟
قلبم داشت شدت میگرفت.. نه از هول..از هیجان زیاد..
دمای هوا رو هزار بود..داشتم اب میشدم از گرما..
لعنتی فکر نمیکرئم واقعن بخواد بهم نخ بده..
همونطور داشت نگام میکرد ..باید دست پیشو پس میگرفتم.دلمم میخواست این بحثو کش بدم..تو این چند روز فهمیده بودم که مرگم چیه...میخواستمش...حداقل میخواستم باهاش بودن رو تجربه کنم..سریع خودمو جمع و جور کردم ...با ابنکه قلبم تو دهنم میزد بایه لبخند مرموز به لباش نگاه کردم که هنوز داشت انگشتشو میمکید ..صدامو صاف کردم تا نلرزه و گفتم:
-فکرکنم خودت بدونی کدومش..
چشماش بین لبام و چشمام حرکت میکرد ..دیگه از اون لبخند کوفتیش خبری نبود داشتم داغ شدنش رو درست روبروم میدیدم خواستم بیشتر اذیتش کنم..پس نقطه ضعفش اینه..
خودم درحال پس افتادن بودم و اگه خودمو ول میکردم الان داشتم تو دهنشو لیس میزدم..اما باید اروم میرفتم لبامو بازبونم خیس کردم..و گفتم
-فکرکنم توهم فقط بلدی انگشت بکشی کنار لب بقیه..میتونی به خودشون بگی..
نگاهش داشت تغیرر میکرد یه شهوتی تو چشماش بود که گرماش از همینجا حس میشد...چندقدم بهم نزدیک تر شد..و درست روبروم وایستاد..قدش ازم بلندتر بود و مجبورشدم سرمو یکم بالاتر بگیرم
چشماش و ازم برنمیداشت..حالت چهرش داشت به همون هریه قبلی تغیرر میکرد اونقدر نزدیکم بود که نفساش درست روصورتم پخش میشد .خندید و گفت
-میدونی لو ..اینجوریشم بلدم...
و دستشو گذاشت دوطرف صورتم صورتشو اروم اورد جلو وزبونشو کشید کنار لبم همون جایی که شکلاتی بود ..سرشو برد عقب تر دستاش هنوز روی صورتم بود و نگاهامون به همدیگه ..جای خیسیه زبونش سرد شده بود..
موهای بدنم داشتن سیخ میشدن و قلبم رو هزار بود و مطمئن بودم هریم صداشو میشنوه..نگامو به لباش کشیدم و دوباره به چشماش نگاه کردم هرکدوم مون میتونستیم این ولع وتوچشم هم ببینیم..لعنتی میخواستمش...
چسبوندمش به میز و لبامو گذاشتم رو لبش...
میز یه تکون خورد و رفت عقب تر ..
همین که لبامم ب لبش خورد موهای تنم بیشترسیخ شدن و یچیز زیر دلم تکون میخورد..هردو داشتیم نامنظم هم دیگرو میبوسیدیم .حتی بوسیدن یادمون رفته بود ..
لبای لعنتیش..داشتن لبامو ذوب میکردن و اینقدر نرم بودن که دلم ممیخواست محکم گاز بزنمشون.. دستشو گذاشت رو کمرم و با یه فشارجامونو عوض کرد..
#MAT

mr.secretWhere stories live. Discover now