لان نهههه لطفا خون نیاااددد!
اون سه تا گرگ نزدیک ترو نزدیک تر میشدن و من فقط سعی میکردم عقب برم و محکم خوردم به یه درخت بزرگ نمیخوااام بدنم تیکه پاره شه
یکیشون پرید طرفم ولی یه گرگ سفید که یه خط مشکی رو کمرو دمش بود جلوشو گرفتو بهش حمله کرد ولی نجنگیدن اون گرگه فقط تو اون حالت نگهش داشته بود
از فرصت استفاده کردمو وسایلمو گرفتمو با تمام سرعت میدویدم صدای زوزه های اونا هنوز میومد و حتی میتونستم حس کنم یکیشون داره دنبالم میکنه
با سرعت زیادی از کنار درختا رد میشدم تا امروز حتی نمیدونستم انقدر سرعتم بالاس
دستو پاهام به خاطر شاخو برگا کبودو زخمی شده بود ولی به خاطر سرما یدونشونم حس نمیکردم
بلاخره تونستم یه کلبه روشن وسط جنگل ببینمو خودمو بهش برسونم
اون گرگ غیبش زده بود!قبل این که به کلبه برسم صورتم با زمین تماس پیدا کردو همه جارو سیاه دیدم و بعدش دیگه هیچی نفهمیدم!
__________________________________
تا جایی که یادم میاد سردم بود...به خاطر گرمای جامو نرم بودنش یه تکونی به خودم دادم ولی مچ دستام خیلی میسوخت پس خیلی اروم با استفاده از ارنجام بلند شدمو چشمامو با مشت دستام مالوندم
میتونستم حس کنم همه بدنم کثیف شده و دستو پاهام زخمی!
یکم بیشتر که چشمامو باز کردم بلاخره فهمیدم تو همون کلبه روشن وسط جنگلم
من انگار توی حال بودم روی یه مبل قرمز و قهوه ایی و یه میز کنار مبل بود ولی با فاصله زیاد
روی میز یه سینی با یه ظرف پر سوپ و قاشق و البته یه نامه
نامرو باز کردم از طرف خالم بود"آلیس عزیزم از اینکه میبینمت خوشحالم و بهت افتخار میکنم که تونستی بلاخره به حقیقت پی ببریو از خونت فرار کنی من تورو سرزنش نمیکنم بلکه خوشحالم بزودی میفهمی ولی الان باید یه چیزی بخوریو دوش بگیری میدونم میتونی خودت حمومو پیدا کنی من زود بر میگردم
_خاله امیگیج شده بودم چه موضوعی و باید بفهمم؟من برای زندگی تو اینجای اومدم به لندن کار دیگه ایی باید میکردم؟
سوپمو تموم کردم و تمام اب توی لیوانو خوردم چند ساعته که چیزی نخوردم؟
خونه به نظر قدیمی میومد ولی خیلی بزرگ بود نماش بیرون خیلی قدیمی به نظر میرسید ولی داخلش تقریبا مدرن بود جون با این که دیوارا چوب قدیمی بودن ولی خیلی مقاوم بودن و اینکه بعضی از قسمتای خونه دیوار نداشت شیشه بودو جنگل دیده میشد همینش بود که خیلی زیباش کرده بود
دورو بر پله ها با چراقای کوچولو اندازه حشره های شبتاب تزیین شده بود و پله ها چوبی ولی براق بودن
YOU ARE READING
violet ||h.s||
Fanfictionهمونطور که دمشو تکون میده دنبال وایولت میره"کام ان وایولت فقط یک بار" وایولت روشو میکنه اونور"برو پی کارت هری..."