im a bad ghost...sorry tho

202 13 7
                                    

2921 کلمه :|برید اون اتاشغالای توی یخچالو بیارین بشینین کوفت کونین بعد بخونین
_________________________________
همه چی اماده بود من حاظر شده بودمو پسرام حاظر بودم بعد این که خالم دست از نصیحت کردنام برداشت بلاخره سوار ماشین شدیمو لویی ماشینو روشن کرد به زین نگاه کردم که داره از ترس سکته میکنه"چیزی شده؟"

ازش پرسیدم منو لوییو زینو هری تو یه ماشین بودیم و لیامو خالمو نایلم تو یه ماشینه دیگه

"اگه لویی قراره ماشین برونه بدبخت شدیم"زین با استرس گفتو سعی کرد لبخند بزنه اوه پس لویی بد رانندگی میکنه"هی من میتونم صداتو بشنوم گرگ دودی"

زین چشماشو چرخوندو مثل پسر بچه های لجباز محکم تکیه داد به صندلی و کمربندشم بست
خندیدمو شیشه پنجررو کشیدم پایین "خب وایولت اماده باش این ماشین با ماشینای دیگه ایی که دیدی فرق داره!"

من تا حالا یه بارم درست حسابی یه ماشین ندیدم تو عمرم این چه فرقی با ماشینای معمولی داره
تو فکرم بودم که ماشین یه دفعه بلند شد لبخند زدمو به پایین نگاه کردم این ماشین میتونه پرواز کنه"باحاله"گفتمو هری لبخند زد

یه دفعه لویی گاز دادو منو زین همزمان جیغ میکشیدیم من که تازه پرواز یاد گرفتم از این سرعت میترسم چه برسه به زین بیچاره

هری ولی ریلکس تکیه داده بودو به روبروش نگاه میکرد:

"هی لو اون عقب دو تا ترسو نشستن اروم برو حداقل نایلم برسه"لویی خندیدو سرعتو یکم کم کرد من به هری چشم غره رفتم زین به لویی

نایل حالا پشتمون بود و ما داشتیم میرفتیم به سمت...مدرسه؟
رومو کردم طرف زین:"ما داریم کجا میریم؟مگه قرار نبود با قطار بریم مدرسه"از زین پرسیدم

"چرا ولی اول باید برای مدرسه خرید کنیم بعد میریم و قطار سوار میشیم

نیم ساعت گذشتو ما بلاخره رسیدیم به یه...غار؟

"غار؟"از هری پرسیدمو قیافمو سوالی کردم

اون گلوشو صاف کرد چون خیلی وقت بود حرف نزده بود:
"از طریق این غار میریم تو یه بعد دیگه و تو اون بعد میریم به بازار تا منو پسرا و تو خرید کنی بیشتر تو باید خرید کنی وسایل جادوگرا بیشتره

اوه فقط من بدبخت بودم که وسایل زیاد لازم داشت؟
ما اروم فرود اومدیمو تو غار رانندگی میکردیم حالا دیگه نایلم تند میرفت پسرا مسابقه گذاشته بودن بالای من از ترس در اومده بودو نصف جای زینو گرفته بود اونم از ترسش به شبشه چسبیده بود

بلاخره وایسادیم من با بالام به جلو پرت شدم لنگام بالا بود کلم رو پاهای هری اون یکی بالم تو صورت زین لوییم به شیشه چسبیده بود ولی هری خیلی ریلکس نشسته بودو به پایین یعنی من نگاه میکرد

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 16, 2017 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

violet ||h.s||Where stories live. Discover now