هری:
این بده این وحشتناکه..یکم دیگه غروب میشه و ما هنوز اینجاییم.
نمیدونم من تو وسیله جمع کردن خیلی فس زدم یا زمان خیلی داره سریع میگذره.
رفتم تو اتاقش.اون داشت بیرونو نگاه میکرد.
-نایل؟
جا خورد و فک کنم ترسید چون صدای جیغش گوشمو کر کرد.و باعث شد منم بترسم.
-ناایل؟!°_°
-چرا در نمیزنی؟
-ما رسم در زدن نداشتیم.تو یهو باادب شدی:/
فکر کنم یه چیزی اون بیرونه.
-نایل چی اونجاس؟
برگشت بهم نگاه کرد.صورتش پر از ترس و استرس بود.
رفتم کنارش.از پنجره بیرونو نگاه کردم..
هیچ چیزی یا کسی اونجا نبود.با اینکه دیروقت نیست حتی مردم عادی هم اونجا نیستن.
البته این پنجره به یه خیابون فرعی باز میشه و خب بخاطر همین زیاد شلوغ نیس.
-نایل چیزی دیدی؟
-اون.
شتت..اون اینجاست؟-_-
-کی؟ززین؟
از دهنم پرید.یادم نمیاد.اون بهم اسمشو گفته بود یانه؟
-هری؟
نکنه نگفته..واای فک کنم گند زدم..
-تو..ت تو از کجا ..از کجا اسم اونو میدونستی؟
نههه...از همه چی متنفرمم-_-
چرا نمیتونم یه رازو یکم نگه دارم..
-شتت..نایل خودت گفتیی..۰_۰
-چی؟نهه..من..نگفتم..
-پس حتما خودش اومده معرفی کرده:/
سعی دارم بپیچونمش.اگه بتونم.
-نهه هری من میدونم تو یه چیزی میدونی که به من نمیگی.
-نایل بسهه خبب -_-
اصن متوجه هستی که باید بریم.
یا شایدم میخوای با اون شکلت بری از جلو بقیه رد شی.
-آرههه.."
چی میگه:/
-آرهه؟!•_•
-دقیقا مسئله سر همینه..تو از کجا مطمئنی که حتما این اتفاق میوفته.تو حتی یه ذره هم شک نداری که من گرگینه یا یه همچین چیزی ام..میشه خواهش کنم به منم بگیی..
-چی رو باید بگمم؟؟-_-
-هر چیزی کهمیدونی و به من نمیگی.."
اون داره میره رو اعصابم.داره دیر میشه و..
شتت..نهه..چقدر زوود..
ŞİMDİ OKUDUĞUN
✴I'm a Were Wolf
Kurt Adamهمه چیز از یه توییت شروع شد..و بعدش یه شب بارونی و یه زخم...