7♧

110 14 18
                                    

میدونم هنوزم باور نکرده.وقتی واقعا باور میکنه که ناخن های بلندش..دندونای نیش برندش و چشمای طلاییشو ببینه.

-خب من الآن باید چی کار کنم؟

-نمیدونم.

-هی تو گفتی ماه کامل؟

-آره..

-خب..

-امشب...
___________________________

هری:

تقریبا دوساعت به غروب مونده.امروز اونقد سرم شلوغ بود که همین الآن خوابم گرفته..
به منیجمنت زنگ زدم و بهش گفتم تموم قرار مدارای این هفته رو کنسل کنه..

واین که  میگم یعنی به فااک رفتم.-_-

در همین حد که وقتی تلفنو قطع کردم و به گوشیم نگا کردم  زمان مکالمه یک ساعت و بیست و سه دقیقه بود:|

و این تقسیم میشه به بیست دقیقه امم و ام کردن من، سه دقیقه توضیح دادن شرایط برای پاول- درواقع همون منیجمنت- و یک ساعت غر زدن های اون:/

قسم میخورم اکه از این ماجرا بگذریم‌ به نایل میگم قشنگ از خجالتم دربیاد.آخه نگا چجوری بدبختمون‌کرده-_-

نمیدونم مثلا باید برام یه خونه بخره..یااا..چمیدونم..
تنها چیزی که الآن ازش میخوام اینه که به خودش و کس دیگه ای آسیبی نزنه..البته اصن مشکلی ندارم اگه به زین آسیب میزد.ولی این کار ازش ساخته نیست.

صدای در اتاقم به هوشم میاره..اصن نمیدونم دورو برم چی میگذره..فکرم واقعا مشغوله و اگه تا چند وقت دیگه دیوونه نشم خیلیه..

دوباره صدای درمیاد و من متوجه میشم که باید پاشم درو باز کنم.

-نایل؟

-هری؟

اوه خدا..تاحالا انقد اونو مضطرب ندیده بودم.فک نکنم واسه اولین اجراشم انقد استرس گرفته باشه..

-از کی تاحالا در میزنی؟!

-نمیدونم.

-اونم دوبار پشت سر هم؟
چیزی نگفت.

-خبب فک کنم اگه مرده بودمم تو میخواستی وایسی اینجا و فقط تا ابد در بزنی:\

-فعلا که انگار قراره من بمیرم.

-وات د فاااک..نایل کی گفته گرگینه شدن یعنی مردن؟

-هری؟

-هوم؟

-میشه جدی باشی.

-من همیشه جدی ام.

-خب..میشه بیام تو؟

واقعا که دوساعت وایسادیم دم در..البته در اتاق.زیر بارون که واینساده بود:|

-آهان آره بیا‌..
نایل اومد و رفت روی تخت نشست.

✴I'm a Were WolfDonde viven las historias. Descúbrelo ahora