میدونم هنوزم باور نکرده.وقتی واقعا باور میکنه که ناخن های بلندش..دندونای نیش برندش و چشمای طلاییشو ببینه.
-خب من الآن باید چی کار کنم؟
-نمیدونم.
-هی تو گفتی ماه کامل؟
-آره..
-خب..
-امشب...
___________________________هری:
تقریبا دوساعت به غروب مونده.امروز اونقد سرم شلوغ بود که همین الآن خوابم گرفته..
به منیجمنت زنگ زدم و بهش گفتم تموم قرار مدارای این هفته رو کنسل کنه..واین که میگم یعنی به فااک رفتم.-_-
در همین حد که وقتی تلفنو قطع کردم و به گوشیم نگا کردم زمان مکالمه یک ساعت و بیست و سه دقیقه بود:|
و این تقسیم میشه به بیست دقیقه امم و ام کردن من، سه دقیقه توضیح دادن شرایط برای پاول- درواقع همون منیجمنت- و یک ساعت غر زدن های اون:/
قسم میخورم اکه از این ماجرا بگذریم به نایل میگم قشنگ از خجالتم دربیاد.آخه نگا چجوری بدبختمونکرده-_-
نمیدونم مثلا باید برام یه خونه بخره..یااا..چمیدونم..
تنها چیزی که الآن ازش میخوام اینه که به خودش و کس دیگه ای آسیبی نزنه..البته اصن مشکلی ندارم اگه به زین آسیب میزد.ولی این کار ازش ساخته نیست.صدای در اتاقم به هوشم میاره..اصن نمیدونم دورو برم چی میگذره..فکرم واقعا مشغوله و اگه تا چند وقت دیگه دیوونه نشم خیلیه..
دوباره صدای درمیاد و من متوجه میشم که باید پاشم درو باز کنم.
-نایل؟
-هری؟
اوه خدا..تاحالا انقد اونو مضطرب ندیده بودم.فک نکنم واسه اولین اجراشم انقد استرس گرفته باشه..
-از کی تاحالا در میزنی؟!
-نمیدونم.
-اونم دوبار پشت سر هم؟
چیزی نگفت.-خبب فک کنم اگه مرده بودمم تو میخواستی وایسی اینجا و فقط تا ابد در بزنی:\
-فعلا که انگار قراره من بمیرم.
-وات د فاااک..نایل کی گفته گرگینه شدن یعنی مردن؟
-هری؟
-هوم؟
-میشه جدی باشی.
-من همیشه جدی ام.
-خب..میشه بیام تو؟
واقعا که دوساعت وایسادیم دم در..البته در اتاق.زیر بارون که واینساده بود:|
-آهان آره بیا..
نایل اومد و رفت روی تخت نشست.
ESTÁS LEYENDO
✴I'm a Were Wolf
Hombres Loboهمه چیز از یه توییت شروع شد..و بعدش یه شب بارونی و یه زخم...