نایل:
تموم مدت لیام داشت تو گوشم داد میزد:
"پسره ی احمق این چندوقته معلوم هست کجاییی؟"
"چرا برنمیگردییین؟؟"
"پاول منو کچل کرده بس ک زنگ میزنه بمم..چرا گوشیاتونو جواب نمیدین؟"
"ناایل..اگه همین فردا برنگردین..من پامیشم میام."
و خب ازونجایی ک گفتم ما فعلا نمیتونیم برگردیم اون قرار شد فردا پاشه بیاد.
یکم زیادی حرص میخوره:|
خب البته اون هنوز از همه چی بی خبره.شرط میبندم اصن امشب نمیدونست ماه کامله یا هلاله:|
ولی وقتی بیاد..خب..ما باید بهش توضیح بدیم.و من مطمئنم ..ک ...سکته میکنه:|
هری چیزی نمیگفت.رسیدیم هتل.توراه نگهبان اونجا یجوری نگامون میکرد.فک کنم اون مارو مثل پولدارایی میبینه ک تموموقتشونو ب مست کردنو خوش گذرونی میگذرونن.هه!
من حاضر بودم یه نگهبان ساده هتل باشم ولی این بلاها سرم نیاد.البته دیگه مثل سرشب نمیترسم.خب..من به زین اعتماد ندارم.هیچ وقت حمله وحشیانه چندشب پیششو یادم نمیره.ولی مجبورم سعی کنم بهش اعتماد کنم.
*فلش بک
روبه روش نشستم و به دیوار نم تکیه دادم.به دستام نگاه کردم و رنگ قرمز روشون باعث شد جیغ بزنم.فااک .. خدای من این چیهه؟من چیکاار کردمم؟؟
سرمو اوردم بالا و به زین که متعجب بهم زل زده بود نگاه کردم.
"نگران نباش.فقط یه اهو بود."
"چی؟!"
صدام بلند تر از حد معموله.
"خب.. اگه من نرسیده بودم استخوناشم جویده بودی."
"من..منظورت چ چیهه؟"
از ترس به تته پته افتادم.من یه آهو رو تیکه پاره کردم و اوه..بعدشم خوردم؟..نههه...اییی..
"من داشتم..میخوردمش؟"
خندید.
"این که من یه شبه از یه هندمند بی سر و صدا به یه گوشتخوار حال بهم زن تبدیل شدم خنده دارهه؟؟"
سرش داد زدم.خندشو خورد و به سیگار کشیدنش ادامه داد.
بعد گفت:
"تو یه بمب انرژی بودی باید روی یکی خالیش میکردی.این خوبه ک اون یه انسان نبوده."
فااک.
تازه یادم افتاد ک من با هری تنها بودم..لعنتی نکنه به اونم اسیب زدم؟؟نه نهه این هرگز اتفاق نیوفتاده..
سعی کردم این فکرای مضخرفو از سرم بریزم بیرون.پس فقط تونستم اینو بگم:
"چطوری باید قدرتمو کنترل کنم؟"

KAMU SEDANG MEMBACA
✴I'm a Were Wolf
Manusia Serigalaهمه چیز از یه توییت شروع شد..و بعدش یه شب بارونی و یه زخم...