"زود باش خوشگله ، باهام بیرون بیا " لویی گفت ؛ دستاش رو به سینش زده بود و به کمد بنفش هری تکیه داده بود.
هری چشماشو چرخوند در رو کوبید تا لاکرش بسته شه. میتونست حس کنه تقریبا کل دانش آموزا بهش نگاه میکنن. صادقانه دلش میخواست بهش سیلی بزنه و لبخند مغرورانه صورت لویی رو از صورتش پاک کنه . اینجوری که صبورانه منتظر بله از هریه انگارخیلی مطمئنه هری میاد.
هری سرشو کج کرد . جوری وانمود کرد که انگار تو موقعیت جدی قرار داره .
کتاباشو تو بازوش جا کرد و به لویی نزدیک شد . لویی نیشخند زد ."نه" اون مغرورانه زمزمه کرد. فک لیام بهترین دوستش افتاد. و نفس همه برید
لبخند لویی به لکنت زبون تبدیل شد . مثل این میموند که سعی داشت دنبال جمله ی مناسب بگرده . این مثل پتک تو صورتش بود . اون یه طعنه بود که باعث شده بود لویی لب پایینشو مثل بقیه میک بزنه و منتظر جمله ی بعدیش باشه . هری فقط میخواست اونجارو ترک کنه .
"اره، باشه هرولد فاک یو! به هر حال شنیده بودم تو یه هرزه ای که راحت پا میده."
"شاید ، اما نه به تو " و لبخند زد ، روش رو از لویی گرفتو اونجا رو ترک کرد
"یه روزی از این کارت پشیمون میشی" لویی داد زد و با مشت محکم به کمد زد.
_
"اقای تاملینسون " معلم تقریبا زجه زد , به سمتش حمله کرد . هری خندشو مخفی کرد ، لیام کنار هری سرشو با تاسف تکون داد .
"میدونی قرار نیست بزاره این قضیه تموم شه" لیام اشاره کرد
"چرا ، میزاره " هری بهش اطمینان داد
"نه نمیزاره، اون لوییه" لیام غرغر کرد "قراره یه روزی تورو برگردونه"
این دروغ نیست ، درواقع هری از لویی بیزار بود . این واقعا ضایع بود که لویی نمیتونه از کنار هری ایستادن دست بکشه (جز اینکه زیر اون باشه ، التماس کنه تا بیاد )
هرچند همیشه اینطوری نبود. اولای چند سال اخیر مدرسشون به هم دیگه خیلی اهمیت نمیدادن.
تا زمانی که لویی از هری درخواست کرد تا بیرون برن ، و هری بدون تعارف این درخواست و رد کرد .
پس آره. بین اونا یکم سرد شده بود و این که همه کلاساشون با هم بود هم کمکی نمیکرد.
لویی نتونست به این موقعیت کمکی کنه وقتی شروع کرد منتشر کردن شایعه هایی تو توییتر که هری چطور توی تخت رفتار میکنه.
و هری هم کمکی نمیکرد وقتی تنها کاری که میکرد اخم و تَخم کردن و تحریک کردن لویی بود.
_
۱۵ ژوئن ، ۲۰۱۵
از @louis_tomlinson : کسی دنبال بلوجاب راحت میگرده؟ این @Harry_styles , لبای خوبی برای انجام این کار داره .
در جواب لویی، از @Harry_Styles:
باحال گفتی ولی از چیزای کوچیک تودهنم خوشم نمیاد.____
۲۹ ژولای ،۲۰۱۵
از @Harry_Styles : واقعا عاشق این خورشیدم ، رو صورتم حس خوبی داره
در جواب هری: @Louis_Tomlinsn:
میدونی چی حس بهتری داره؟در جواب به لویی @Harry_Styles : چکیدن یه اب خنک و باحال؟
____
۵ آگوست، ۲۰۱۵
از @Louis_Tomlinson:این اخر هفته آتیش بازیه @Harry_Styles فردا شب تو اتاق من پارتی، هستی؟در جواب به لویی ، @Harry_Styles : پارتیه خسته کننده ای به نظر میاد . من نمیام
در جواب هری، @Louis_Tomlinson: شرم آوره، تو خیلی سخت میگیری.... برای خوش گذرونی ؛)
در جواب به لویی ، @Harry_styles : لعنتی. به تمام فاک هایی که دادم یه نگاه بنداز.
____
۱ سپتامبر ، ۲۰۱۵
از @louis_Tomlinson:
این آخرهفته پارتی داریم. اگه باحالی برو اگه @Harry_Styles هستی بمون خونهدر جواب لویی @Harry_Styles:
تو یه عوضی هستی و خودتم میدونیدر جواب هری @Louis_Tomlinson :
آره یه عوضی که تو بطور انکار ناپذیری میخوایش_
دی ام جدید از @Louis_Tomlinson:
هی
جواب به لویی:
برو گمشو جقی
____
۵ سپتامبر، ۲۰۱۵
@Harry_Styles: پارسال :) x
@Louis_Tomlinson: همینه
____
هری در پایان لویی رو بلاک کرد ، اما لویی کنار نکشید . اون یه اکانت فیک تو توییتر ساخت و یجورایی این رابطه رو بزرگتر کرد . تا روزی که هری خواست شخص مرموز پشت این اکانت رو ملاقات کنه . و این یه نوع سقوط برای لویی بود.
_
لویی باتم ......
هری تاپ.......😐👋
های گایز این فنفیکه جدیده و ما سه نفر ترجمه میکنیم. اگه خوشتون اومد کسایی که میدونین لری میخونن رو تگ کنین لطفا 🙏❤
MakeRainbow
Naghmeh__ngh
YOU ARE READING
Twitter [L.S] persian translation
Fanfictionاز @louis_Tomlinson: این آخرهفته پارتی داریم. اگه باحالی برو اگه @Harry_Styles هستی بمون خونه در جواب لویی @Harry_Styles: تو یه عوضی هستی و خودتم میدونی در جواب هری @Louis_Tomlinson : آره یه عوضی که تو بطور انکار ناپذیری میخوایش *complete*