در جواب به لویی :
از Harry_Styles :......در جواب به هری :
از HeyItsLiam :* اشاره به موزیکه دراماتیک *در جواب به هری :
از NiallHoran : عاااااا اوهههههدر جواب به هری :
ازZaynMalik :اوه خیلی گستاخ شدی استایلز . تو اینجا طعمه نیستی .در جواب به زین :
از Harry_Styles : دهنت رو ببند مالیک.در جواب به هری :
از Louis_Tomlinson : اون درست میگه . تمام چیزی که بهش اهمیت میدی خودتی . خفه شو . من بلاکت میکنم .در جواب به لویی :
از Harry_Styles : من باید باهات حرف بزنم .لویی بلاکش نکرد . اون واقعا جرعتش رو نداشت . به زین پیام داد تا بیاد پیشش. ارزو میکرد که هیج وقت اکانت فیک رو نمیساخت . ارزو میکرد از همون اول دست از امید داشتن به هری میکشید .
____
یک ساعت بعد صدای زنگ در اومد . لویی شاشید به خودش (اصتلاح به ترسیدن :/) چون زین گفته بود طرفای ده میرسه ، و الان خیلی وقته نگذشته بود .
"چرا انقد لفتش دادی؟"لویی گفت قبل از اینکه درو باز کنه . انتطارشو داشت ، اون زین نبود .
این خیلی بد بود . اون هری بود . هری استایلز کنار پله های در ایستاده بود .
"تو زین نیستی " لویی نتونست جلو دهنشوبگیره .
هری سوپرایز شد که لویی هنوز در رو تو صورتش نکوبیده.
"اره. اون نمیاد . اون باید یه کار دیگه ای انجام میداد "لویی گنگ نگاش کرد .حس میکرد باید سوال دیگه ای بپرسه اما تو اون لحظه ترجیح داد اهمیت نده . "قراره بهم بخندی یا کار دیگه ای کنی ؟ صدمه بزنی؟ یا چی؟ ""میخوام باهات حرف بزنم " هری زیر لب گفت .
"چرا . اصلا قراره چی بگی . " لویی اخم کرد .
"من متاسفم"هری گفت،"من متاسفم ،باشه؟"
"واقعا ، واقعا هستی؟ یا ناراحتی از اینکه نمیتونی ازش بیرون بکشی ؟"لویی پوزخند زد .
"هی من گفتم متاسفم خوبه ؟" هری توضیح داد .
"نه این خوب نیست .میدونی چرا خوب نیست؟چون،تو فکر میکنی که فقط میتونی خودتو خوب جلوه بدی و خودت باشی و فکر میکنی همه چی قراره درست بشه .این خوب نیست . تو فکر میکنی که من سینه خیز برمیگردم اجازه میدم دوباره برینی بهم ، خب من خوب نیستم ؟من قرار نیست دوباره اینکارو کنم . پس چرا اینجایی ؟ تو متاسفی؟ باشه پس تو متاسفی . من متاسفم برای دروغ کفتن راجب کسی که بودم . حالا برو ." لدیی میتونست درد رو حس کنه ،اونا اینجان ،تهدیدش میکنه تا از چشاش سر ریز بشه .
هری قدم نزدیکی به لویی برداشت .لویی فقط نگاش کرد . "نمیفهمم"
"چی رو ؟" هری پرسید .
لویی چشاشو برای چند دقیقه از هری گرفت وفتی دوباره نگاش کرد ،دست هری اروم سمت گونه های لویی حرکت کردن . لویی میدونست که نمیتونه کنار بکشه. اون هیچوفت نتونیت از هری استایلز دور بمونه .
"قرار نبود نابودت کنم ؟" لویی زیر لب گفت . لبای هری خیلی بهش نزدیک بود ،چشمای لویی چند ثانیه روشون قفل شد . تو چشمای هری زل زد . اون میتونست نقطه ی کوچیکی از رنگ ابی رو توشون ببینه .
"دلم برات تنگ شده بود " هری زمزمه کرد ،شستشو اروم رو گونه ی نرمه لویی کشید.
لویی مهبوت نگاش کرد . هری بدن لویی رو به خودش نزدیکتر کرد . لویی همیشه ضعیف بود . مخصوصا زمانی که پیش هری بود . پس یه جورایی تو بازویی هری افتاد . لباشون هم دیگه رو لمس کرد ، و لویی برای اولین بار تو هفته ها تونست خوشبختی رو حس کنه .
هری تلاش کرد دستاشو به شلوار لویی نزدیک کنه که لویی کنار کشید " نه."
و هری متوقف شد ،اون دستاشو کنار کشید ، دستشو رو پیشونیش گذاشت و زیر لب گفت " باشه."
لویی با دقت دستشو دور مچ هری حلقه کرد . سرشو رو قفسه ی سینه ی هری گذاشت . و اه ارومی کشید ،"تو واقعا ازم متنفری'بخاطر اینکه هیچوقت ولت نکردم؟"
"از سرزنش کردنات متنفر بودم ، اما ،وقتی ترکم کردی ،فصای خالی ای رو حس میکردم ، انگار کسی چیز مهمی رو گم کرده بود " هری زیر لب گفت .
"الان چی میشه ؟"لویی پرسید .
هری شونه های لویی رو چسبید " نمیدونم .باید ببینیم ؟من واقعا متاسفم "
" من میدونم که متاسفی، و عذرتو میپذیرم . اما ،منو چی میگی که صدمه دیدم این تمام کاری بود که از اولین روز انجام دادی هری ،این بهم صدمه زد ،و مدتی میشه که من بخشیدمت "
هری دستاشو تو موهای فرش فرو کرد ."باشه." گونه ی لویی رو بوسید. لویی میخواست دوباره ببوستش ، میخواست دوباره لبای هری رو رو لبای خودش حس کنه .
پس، حسش کرد .( بوسیدتش :) )
______
Yasi
بوسیدتش :)
YOU ARE READING
Twitter [L.S] persian translation
Fanfictionاز @louis_Tomlinson: این آخرهفته پارتی داریم. اگه باحالی برو اگه @Harry_Styles هستی بمون خونه در جواب لویی @Harry_Styles: تو یه عوضی هستی و خودتم میدونی در جواب هری @Louis_Tomlinson : آره یه عوضی که تو بطور انکار ناپذیری میخوایش *complete*