Chapter twenty

1.6K 310 22
                                    

در جواب به لویی :
از Harry_Styles :......

در جواب به هری :
از HeyItsLiam :* اشاره  به موزیکه دراماتیک  *

در جواب به هری :
از NiallHoran : عاااااا اوههههه

در جواب به هری :
ازZaynMalik :اوه خیلی گستاخ شدی استایلز .  تو اینجا طعمه نیستی .

در جواب به زین :
از Harry_Styles : دهنت رو ببند مالیک.

در جواب به هری :
از Louis_Tomlinson : اون درست میگه . تمام چیزی که بهش اهمیت میدی خودتی . خفه شو . من بلاکت میکنم .

در جواب به لویی :
از Harry_Styles : من باید باهات حرف بزنم .

لویی بلاکش نکرد . اون واقعا جرعتش رو نداشت . به زین پیام داد تا بیاد پیشش. ارزو میکرد که هیج وقت اکانت فیک رو نمیساخت . ارزو میکرد از همون اول دست از امید داشتن به هری میکشید .

____

یک ساعت بعد صدای زنگ در اومد . لویی شاشید به خودش (اصتلاح به ترسیدن :/) چون زین گفته بود طرفای ده میرسه ، و الان خیلی وقته نگذشته بود .

"چرا انقد لفتش دادی؟"لویی گفت قبل از اینکه درو باز کنه . انتطارشو داشت ، اون زین نبود .

این خیلی بد بود . اون هری بود .  هری استایلز کنار پله های در ایستاده بود .

"تو زین نیستی " لویی نتونست جلو دهنشوبگیره .

هری سوپرایز شد که لویی هنوز در رو تو صورتش نکوبیده.
"اره. اون نمیاد . اون باید یه کار دیگه ای انجام میداد "لویی گنگ نگاش کرد .حس میکرد باید سوال دیگه ای بپرسه اما تو اون لحظه ترجیح داد اهمیت نده . "قراره بهم بخندی یا کار دیگه ای کنی ؟ صدمه بزنی؟ یا چی؟ "

"میخوام باهات حرف بزنم " هری زیر لب گفت .

"چرا . اصلا قراره چی بگی . " لویی اخم کرد .

"من متاسفم"هری گفت،"من متاسفم ،باشه؟"

"واقعا ، واقعا هستی؟ یا ناراحتی از اینکه  نمیتونی ازش بیرون بکشی ؟"لویی پوزخند زد .

"هی من گفتم متاسفم خوبه ؟" هری توضیح داد .

"نه این خوب نیست .میدونی چرا خوب نیست؟چون،تو فکر میکنی که فقط میتونی خودتو خوب جلوه بدی  و خودت باشی و فکر میکنی همه چی قراره درست بشه .این خوب نیست . تو فکر میکنی که من سینه خیز برمیگردم اجازه میدم دوباره برینی بهم  ، خب من خوب نیستم ؟من قرار نیست دوباره اینکارو کنم . پس چرا اینجایی ؟ تو متاسفی؟ باشه پس تو متاسفی . من متاسفم برای دروغ کفتن راجب کسی که بودم . حالا برو ." لدیی میتونست درد رو حس کنه ،اونا اینجان ،تهدیدش میکنه تا از چشاش سر ریز بشه  .

هری قدم نزدیکی به لویی برداشت .لویی فقط نگاش کرد . "نمیفهمم"

"چی رو ؟" هری پرسید .

لویی چشاشو برای چند دقیقه از هری گرفت وفتی دوباره نگاش کرد ،دست هری اروم سمت گونه های لویی حرکت کردن . لویی میدونست که نمیتونه کنار بکشه. اون هیچوفت نتونیت از هری استایلز دور بمونه .

"قرار نبود نابودت کنم ؟" لویی زیر لب گفت . لبای هری خیلی بهش نزدیک بود ،چشمای لویی چند ثانیه روشون قفل شد . تو چشمای هری زل زد . اون میتونست نقطه ی کوچیکی از رنگ ابی رو توشون ببینه .

"دلم برات تنگ شده بود " هری زمزمه کرد ،شستشو اروم رو گونه ی نرمه لویی کشید.

لویی مهبوت نگاش کرد . هری بدن لویی رو به خودش نزدیکتر کرد . لویی همیشه ضعیف بود . مخصوصا زمانی که پیش هری بود . پس یه جورایی تو بازویی هری افتاد . لباشون هم دیگه رو لمس کرد ، و لویی برای اولین بار تو هفته ها تونست خوشبختی رو حس کنه .

هری تلاش کرد دستاشو به شلوار لویی نزدیک کنه که لویی کنار کشید " نه."

و هری متوقف شد  ،اون دستاشو کنار کشید ، دستشو رو پیشونیش گذاشت و زیر لب گفت " باشه."

لویی با دقت  دستشو دور مچ هری حلقه کرد . سرشو رو قفسه ی سینه ی هری گذاشت . و اه ارومی کشید  ،"تو واقعا ازم متنفری'بخاطر اینکه هیچوقت ولت نکردم؟"

"از سرزنش کردنات متنفر بودم ، اما ،وقتی ترکم کردی ،فصای خالی ای رو حس میکردم ، انگار کسی چیز مهمی رو گم کرده بود " هری زیر لب گفت .

"الان چی میشه ؟"لویی پرسید .

هری شونه های لویی رو چسبید " نمیدونم .باید ببینیم ؟من واقعا متاسفم "

" من میدونم که متاسفی، و عذرتو میپذیرم . اما ،منو چی میگی که صدمه دیدم این تمام کاری بود که از اولین روز انجام دادی هری ،این بهم صدمه زد ،و مدتی میشه که من بخشیدمت "

هری دستاشو تو موهای فرش فرو کرد ."باشه." گونه ی لویی رو بوسید. لویی میخواست دوباره ببوستش ، میخواست دوباره لبای هری رو رو لبای خودش حس کنه .

پس، حسش کرد .( بوسیدتش :)  )

______
Yasi
بوسیدتش :)

Twitter [L.S] persian translationWhere stories live. Discover now