دوشنبه نامه ی دیگه ای نوشتم و واقعا امیدوار بودم که بعد از خوندن جمله ی اول لبخند بزنی
هری عزیز،
کاش درباره ی اولین دیدارمون بهم نمی گفتی چون من حتی نمیتونم بهت بگم الان چقد خجالت زده ام.
کاش میتونستم بهت بگم چقدر برام خاصی ولی تو احتمالا از همین الان هم میدونی. امیدوارم بدونی.
ولی برای روشن کردن بعضی چیزا، من خیلی ازت خوشم میاد. پس به این فکر کردم که چرا یه نامه ی خوب درباره ی همه ی چیزای تو که من ازشون خوشم میاد، ننویسم؟
تماس های تلفنی نصفه شبمون، لبخندت، جوری که موهات رو عقب میزنی (من خیلی به موهات حسودی میکنم، خیلی بی نقص و خیلی فرفریه، درحالی که مال من خیلی صاف و کسل کنندست.) وقتی بهم نگاه میکنی همه دنیام تو یه لحظه روشن میشه. چال های پرستیدنیت، مژه هات، همه چیز درباره تو باعث میشه لبخند بزنم و مهم تر از همه، یکم ناراحت بشم. نمیتونم بگم "خوشحال" چون تو مسلما میدونی نیستم. ولی سعی میکنم باشم، بخاطر تو.
الان هم از خجالت سرخ شدم. ولی تو بهم گفته بودی این بامزس که سرخ میشم و حتی "بامزه تر" هم میشم وقتی سعی میکنم پنهونش کنم. فقط برای اینکه بدونی، من بخاطر تو خیلی زیاد سرخ میشم.
با عشق،
ابی
سه شنبه ازم پرسیدی نامه ی دیگه ای نوشتم یا نه و من گفتم نوشتم
تو گونه ام رو بوسیدی و من فقط بخاطر تو خود آزاری نکردم
چهارشنبه حرف نزدیم چون تو باید درس میخوندی ولی مشکلی نبود. تو بجاش برام رز فرستادی
هرقدر هم عجیب به نظر برسه ولی رز ها بوی عطر وانیلی تو رو میدادن
پنج شنبه ازم پرسیدی ک بهت اهمیت میدم یا نه
بهت گفتم مدت زیادیه به هیچ کس انقدر زیاد اهمیت ندادمجمعه تلفنی حرف زدیم و تو درباره ی دوست دختر سابقت بهم گفتی
کاش نمیگفتی چون من اون شب حسی مثل اینکه به اندازه ی کافی برات خوب نیستم داشتم
شنبه تماس هات رو نادیده گرفتم
یک شنبه نامه ات رو دریافت کردم
ابی عزیز،
چرا به زنگ هام جواب نمیدی؟ نمیدونم چه کار اشتباهی کردم. من حالت چشمهات رو دیدم وقتی بحث الکسیس رو آوردم وسط ولی فقط میخواستم بدونی واقعا چقد زیبا و بی نظیری، حتی با اینکه تو بهم گفتی من کورم! ولی وقتی درد رو تو چشمات دیدم، نتونستم ابی، نتونستم بگم. پس الان میگم؛ اون با بهترین دوستم بهم خیانت کرد. تاحالا قلبت اینطوری شکسته ابی؟ تاحالا شده برای چند روز چیزی نخوری، فقط به اون فرد فکر کنی و هر وقت به لبخندش فکر میکنی قلبت تیکه تیکه شه؟ برای من شده. ولی همه ی اینها بخاطر تو عوض شد.
تو الان همه ی چیزی هستی که بهش فکر میکنم. نمیخوام تو هم جوری که اون قلبمو شکوند، قلبم رو بشکونی، ابی.
لطفا قلبم رو نشکون.
با عشق،
هری.
پی نوشت : لطفا باهام حرف بزن، دلم برات تنگ شده و متاسفم.
Mahshid.
YOU ARE READING
disorder ➳ h.s. (persian translation)
Short Story" من با بیماری روانیم یا نقص هام توصیف نشدم بلکه با جوری که زنده موندم و پیروز شدم توصیف شدم "