دوشنبه پرستار ها بهم کمک کردن ببرمت پشت بوم
انقدر ستاره هارو تماشا کردیم که خوابت برد
و من آخرین نامه رو نوشتم
هری عزیز،
از اونجایی که تو خیلی برای نوشتن خسته ای
تصمیم گرفتم این آخرین نامهم باشهو علی رغم اینکه ما خیلی وقت زیادی رو باهم نداشتیم
میخوام بدونی هیچ وقت از شناختنت پشیمون نشدم
اگه میتونستم
همه ی اون اتفاقات رو دوباره تکرار میکردم
و میخوام بهت بگم که
بیماری روانیم کم کم از بین میره
وقتی با توام.
تو منو شفا دادی، هری
کاش منم میتونستم همینکارو برای تو بکنمابی تو.
سه شنبه دیگه بیدار نشدی
...
...
...
...
...
...
...
...
...
...
...یادم نمیاد بعد از اون چی شد
فقط یادمه خیلی گریه میکردم
و از خدا میپرسیدم چرا تورو انقدر زود برد
خیلی زودیک شنبه تو رو در اعماق زمین دفن کردیم
و من هنوز هر روز لعنتی دلتنگت میشم
Mahshid.
YOU ARE READING
disorder ➳ h.s. (persian translation)
Short Story" من با بیماری روانیم یا نقص هام توصیف نشدم بلکه با جوری که زنده موندم و پیروز شدم توصیف شدم "