دوشنبه به آپارتمانم اومدی
خیلی حرف نزدیم ولی از حضور همدیگه لذت بردیم
و وقتی روی کاناپه خوابت برد یه نامه نوشتم
هری عزیز،
نمیدونم تو باهام چیکار کردی، هری
ولی دارم بهت عادت میکنم
و میترسم چون میدونم ترکم میکنی
میتونم التماست کنم تا بمونی
ولی هردومون میدونیم این اتفاق نمیافته
التماس ها بیماریت رو از بین نمیبرهپس تصمیم گرفتم بمونم
تا آخره آخرش بمونمتو که با این مشکلی نداری؟
اول فکر میکردم تو بی نقصی
ولی تو کاملا نظرم رو عوض کردیالبته نه از یه راه بد
من الآن میدونم همه ی ما عیب هایی داریم که اون ها مارو نقص دار میکنن
تو به طور بی نقصی نقص دار هستی
و این چیزیه که من درباره ی تو دوست دارم
با عشق،
ابیما روز سه شنبه رو باهم و با دیدن فیلم های دیزنی و پاپ کرن خوردن گذروندیم
چهارشنبه به طرز مضخرفی ساکت بود چون تو اینجا نبودی
پنج شنبه بهم زنگ زدی
خیلی حرف نزدیم
ولی مشکلی نبود
جمعه ازم پرسیدی دریا رو دوست دارم یا نه
و من بهت گفتم دوستش دارم
شنبه منو به ساحل بردی
و آهنگ مورد علاقت رو برام خوندی
Alex Vargas از Howl
که الآن آهنگ مورد علاقه ی منه
یک شنبه نامه ات رو دریافت کردم
ابی عزیز،
آرزو میکنم وقت بیشتری داشتیم،
هری تو.
Mahshid.
YOU ARE READING
disorder ➳ h.s. (persian translation)
Short Story" من با بیماری روانیم یا نقص هام توصیف نشدم بلکه با جوری که زنده موندم و پیروز شدم توصیف شدم "