من هیچ وقت اونطوری بهت صدمه نمیزنم هری، من بدون تو به اندازه ی کافی قوی نیستم. فکر میکردم بدونی.
من میدونم گریه کردن برای چند روز و بیرون نیومدن از تخت چجوریه. ولی این دنیای غمگینیه که ما توش زندگی میکنیم هری.
من همچنین میدونم چه حسی داره که پوست خودت رو ببری و باز کنی، تا خون سرد ازش خارج شه یا جلوی ریل قطار بایستی و بدونی میخوای همه چیز رو تموم کنی و فقط بپری. من نمیدونم از چی بیشتر از، از دست دادن کسی که دوسش دارم متنفرم.
یا از دست دادن خودم.
ابی. x
پی نوشت : من ازت ناراحت و عصبانی نیستم.
دوشنبه نامه رو براش فرستادم و اون ازم تلفنی تشکر کرد
سه شنبه آشتی کردیم
ولی نتونستم کنترلش کنم و دوباره به خودم صدمه زدم
چهارشنبه تو زخم ها رو دیدی وقتی تصادفا آستین هام رو بالا زدم
تو با ترس خالص بهشون نگاه کردی و ازم پرسیدی که میخوام تمومش کنم یا نه
پنج شنبه بهت گفتم میخوام تمومش کنم
اگه تو بخوای حرف زدن درباره ی دوست دختر سابقت رو تموم کنی
ما یه معامله کردیم
جمعه خود به خود بوسیدمت و تو همراهیم کردی، منو روی تخت گذاشتی و لباس هام رو تو تنم پاره کردی
شنبه ازم پرسیدی باکره ام یا نه
انقدر خندیدم که اشکم درومد
یک شنبه جواب نامه ام رو گرفتم
ابی عزیز،
خوشحالم که همه چیز بالاخره بین منو تو خوبه. دوست دختر قبلیم لیاقت اون رفتار رو نداشت و من میخوام با تو دنبال خوشحالیم بگردم.
چشمات یه حاله ی آبی درون خودشون دارن و من واقعا ازشون خوشم میاد. قبلا اینو بهت گفته بودم؟ مطمئنا فکر میکنی دیوونه ام ولی چشمای طلاییت آبی به نظر میاد. این عجیبه؟ این عجیبه که بعد از یک بطری از یه نوشیدنی الکلی قوی هنوز نمیتونم فکر کردن بهت رو بس کنم؟
این عجیبه که من اصلا اهمیت نمیدم دارم میمیرم
تا زمانی که تو رو پیش خودم دارم وقتی برای آخرین بار چشمامو میبندم؟
هری تو.
Mahshid.
YOU ARE READING
disorder ➳ h.s. (persian translation)
Short Story" من با بیماری روانیم یا نقص هام توصیف نشدم بلکه با جوری که زنده موندم و پیروز شدم توصیف شدم "