Chapter 8

3.7K 417 33
                                    

لویی تا کلاس زنگ سومم باهام اومد و قبل ازینکه بره کلاس خودش مطمئن شد که من نشسته باشم. بهم اخطار داد اگه یبار دیگه از کلاس بکشنش بیرون بخاطر نجات دادن من واسم عواقب داره.

من نیاز ندارم اون بیاد نجاتم بده. من خودم تنها اوکیم. همیشه اینطور بوده و خواهد بود.

هر گوهی که هست این کلاسه ، درحال حاضر مورد علاقمه. احتمالا مسخرس این حرفو بزنم ولی نیمکت توشه و شبیه یه کلاس لعنتیه واقعیه.

معلم که جلوی کلاس بود هیچ حرفی از تعیین جاها نزد و امیدوارم نزنه‌.

مطمئن شدم جای سمت راستمو واسه نایل نگه دارم. وقتی از در اومد تو متوجه شدم یه نفس راحت کشید.

"باید اینکاراتو بس کنی رفیق." نایل میگه و خودشو میندازه رو صندلی که براش گرفتم.

"کدوم کارا؟"

"شَریاتو."

"شری؟ واقعا؟ تو اینجوری میبینیش؟" من با لحن ساکت اما تندی میگم.

"رفیق همه اینجوری میبیننش." یه خنده نرم از لباش میاد بیرون.

"منظورت چیه ، همه؟" پوزخند میزنم. "تو از کجا میدونی؟"

"خب من چندتا دوست اینجا پیدا کردم. ولی فقط چنتا. من یه پروانه‌ی اجتماعی نیستم."

"ما سه روزه اینجاییم. قرار نیست بتونی با همه دوست بشی."

نمیتونم درد تو سینمو نادیده بگیرم وقتی راجب پیدا کردن دوستای جدید حرف میزنه.

متنفرم که اعتراف کنم ولی دلم برای دوستای قدیمیم تنگ شده. خب ، دلم برای رفیقای پای مشروب‌خوری تنگ شده انگار .. تنهایی خوردن هیچوقت حال نمیداد و وقتی بالاخره  آدمایی که مثل خودم بودنو پیدا کردم اوضاع آسون تر شد.

وقتی که مشروب میخوردیم. لعنتی دلم براش تنگ شده.

یعالمه دیوونه‌بازی دراوردیم وقتی بالاتر از بادبادک بودیم. من اونقدی یادم نیست ولی خب پلیس خیلی خوب باخبرمون میکرد.

زیادی اتفاق افتادن که بخوای وارد جزئیات بشی ، و واقعا اون خاطرات ارزش زنده کردن و ندارن.

من هیچوقت رسما دبیرستانو تموم نکردم اما بنظرشون بعد از اخراج شدن از اونجا یه مدرسه اصلاحی جایگزین خوبیه.

بدون جایی برای فرار کردن. بدون هیچ راهی برای پیچوندن کلاس. بدون دسترسی به الکل تو محوطه.

فکر میکنن یه جای بی‌نقص برای اصلاحه.

اوه درسته بجز یه جزهٔ کوچولو که اینجا درواقع که مدرسه تمام پسرونه‌ی بی‌دی‌اس‌امه. وقتی از اینجا بزنم بیرون مجبورم یه مشاوره درمانی بزرگ برم.

موندم اصن اینجا قانونیه؟ میتونم سعی کنم درشو تخته کنم. نه. من درشو تخته میکنم.

"عصربخیر کلاس اسم من آقای آرتوره ( به خودش میگه آقا :)) ) ولی شما منو لطفا! آقا صدا میزنین! اسم این کلاس 'هسته' هستش و همه‌ی اون کلاساییه که تو حالت نرمال دارین."

نمیدونم لبخند این یاروئه یا طرز حرف زدنش اما زیاد اذیتم نمیکنه. نه اینکه ازش 'خوشم بیاد' فقط نمیره تو مخم.

"تو این کلاس ریاضی ، انگلیسی ، شیمی ، فیزیک و یذره تاریخ جهان و داریم. دقیقا مثل بقیه مدرسه‌ها."

امسال قراره یه سال طولانی باشه.

هیچی علیه این معلم ندارم که بگم. اون رکه و بهمون گفت دقیقا باید چیکار کنیم. بنظر میاد این تنها فرصت من واسه دیوونه نشدنه اینجا. با جبر و شکسپیر‌. عالیه.

طعنه‌آمیزه اون چیزایی که فکر میکردم تیکه پارم میکنن الان تنها چیزایین که منو متحد نگه میدارن‌.

"تو خوبی تو این چیزا؟" همینطور که تو کافه‌تریا برای ناهار میشینیم به نایل میگم. یه ساعت وقت داریم و میخوام راجب نقشه‌هام بهش بگم.

یکبار دیگه نزدیک دیوار و آخر میز میشینیم. قبل ازینکه جواب بده برگرشو بلعید.

"کدوم چیزا؟"

"مثلا ریاضی و اینا." زیرلب میگم. نمیخوام اعتراف کنم تو این کلاسا کمک نیاز دارم. من بسختی تو کلاس بودم. وقتیم حاضر بودم بیشتر وقتا میخوابیدم یا اونقدری حواسم پرت دخترا بود که توجه کنم معلم گهمون چی میگفت.

"آره خیلی خوبم." سس کچاپی که از شستش داره میریزه رو لیس میزنه قبل اینکه سرشو کج کنه و یه نگاه بهم انداخت. "چرا؟ کمک لازم داری؟"

شونمو میندازم بالا و با سریِلَم بازی میکنم. که واقعا ، بیشتر شبیه خمیر شده چون با این اتفاقات اخیر همچین اشتهایی ندارم.

"اوکیه ، من کمکت میکنم مشکلی نیست."

من چیکار کردم که لیاقت نایلو داشته باشم؟ اوه درسته. هیچکار. من لیاقت نایلو ندارم.

فقط سه روز گذشته. مطمئنم دیرو زود اینو میفهمه.

"نایل." زمزمه میکنم و چپ و راستمو نگاه میکنم. اونم یخورده خم میشه و میفهمم که توجهشو جلب کردم. "نیاز دارم تو نقشم کمکم کنی‌."

"نقشه برای چی؟" اونم زمزمه میکنه.

"من باید ازینجا برم بیرون. توام همینطور. ما باید تا وقتی یه آدم مثل سگ شکاری مواظبمون نیست بریم. قبل ازینکه یکی ۲۴ ساعته دمه کونمون باشه."

"هری چی داری میگی؟ نمیتونیم ازینجا بزنیم بیرون. احتمالا همه‌جا دوربین و محرکه و اون دیوارو دیدی؟"

"نایل من نمیتونم بشینم بزارم این آدما ازم سواستفاده کنن. باید بدونم توام هستی یا نه. میتونیم باهم اون چیزارو بفهمیم."

"باشه هری" آه کشید‌. "منم هستم."

______________________

آنچه در قسمت بعد میخونید. 👇

"من باید دوش بگیرم." نایل میگه ٬ ساکشو زیرو رو میکنه.

امکان نداره منو با این دوتا مارمولک تنها بزاره.

"منم باهات میام." سریع میگم.

چشماش درشت میشه و گونه‌هاش قرمز.

Boys Divisional School Of Manners - Persian TranslationWhere stories live. Discover now