Chapter 32

1.8K 241 62
                                    

وقتی زاستین و ترجمه میکنم نمیتونم فکر اینکه الان جاستین زن داره و سر و قیافش 180 درجه تغییر کرده رو از تو سرم بیرون کنم و همین باعث میشه هی حس کرینجی داشته باشم.😐😂



****************

دیدگاه زین




طی این هفته آخر ، جاستین عالی بود. هرچند این کلمه نمیتونه کاملا عمقش‌رو توصیف کنه. جاستین منو طوری میبوسه که هیچکس تاحالا نبوسیده. گرما ، آتیش ، و هرچیزی که توی رمان‌ها میخونی الان داره برای من اتفاق میوفته.




جاستین خون‌گرم و بامزه‌ست ، یجوری من و میخندونه که لپام درد میگیره.



اون هرشب به مامانش زنگ میزنه ، که باعث میشه لبخند بزنم وقتی به این فکر میوفتم که چقدر به خانواده‌ش نزدیکه.



من یاد گرفتم که هنوز نتونسته کامل پدرش‌رو برای ترک کردن خودش و مامانش ببخشه. بهم از زندگی‌ای که موقع بزرگ شدن داشته گفت ، و اینکه چطور هیچوقت ثروتمند نبودن ، و اینکه با مادربزرگ و پدربزرگ و مامانش بزرگ شده. جاستین برای پدربزرگش ارج و قُرب قائله و میگه مثله پدر نداشته‌ش میمونه.


عموش دَنیل کسی بود که به جاستین پیشنهاد داد بره به مدرسه کورِکتیو (تادیب کننده) در تورنتو ، تا از دردسری که توی مدرسه‌ی عمومی درگیرش بود فرار کنه. جاستین با میل حقیقت اون مدرسه‌رو دربر گفت و حالا داره به این فکر می‌کنه توی زامورای نخبگان دانش‌آموز بشه.


من خیلی چیزا راجبش یاد گرفتم ، و اونم از سوال می‌پرسه اما من زیاد از جزئیات براش نمیگم. من پدر مادر و خواهرامو از کریسمس قبلی ندیدم. و تماس‌های تلفنی‌مونم کوتاهه وقتی بهم زنگ می‌زنیم.


دیروز ، آخرین روز تعطیلاتمون رو توی تخت گذروندیم. تلویزیون نصب شده به دیوارش داره هرچی سریال جنایی که طی هفته پیش ظبط کرده رو نشون میده.


آقای تورنر برامون صبحانه اورد ، من هنوز کاملا به اینکه دامیننتم برادرزاده‌شه عادت نکردم ، ولی همه‌چی خیلی خوب با هم جریان پیدا میکنه که ، طور دیگه‌ای نمیتونم تصورش کنم.



گیدیون و جیمی هم طی روز چندباری برای بغل اومدن به دیدنمون. گیدیون هم مثل من و جاستین اونروژ پیژامه‌شو در نیاورد. یکشنبه‌ی خیلی تنبلی‌رو گذروندیم.




هرچی روز‌های بیشتری و بیشتری که میگذره من یذره مضطرب‌تر میشم وقتی به موقعی فکر میکنم کی جاستین ازم توقع پیدا میکنه سابمسیوش بشم. تا الان ، هنوز با هم صحنه‌ای رو تجربه نکردیم. ما راجب تمایلات و چیزایی که دوست نداریم و حد و مرزامون با هم صحبت کردیم. جاستین خیلی صبور و فهمیده رفتار کرد وقتی براش از چیزایی گفتم که دوست ندارم. گرچه ضرورتا جزو حدومرزام نیستن همه شون ، فقط یا علاقه‌ای بهشون پیدا نکردم یا اینکه ریده شده تو علاقه‌م بهشون.




Boys Divisional School Of Manners - Persian TranslationWhere stories live. Discover now