Part 30

7.1K 892 3.1K
                                    



هری

امروز دنیل میاد اینجا .من و لویی و دنیل .. خیلی قراره خوش بگذره !

وقتی داشتم از سرکار برمیگشتم هم دلم میخواست تند تند برم که لویی و دنیل با هم تنها نباشن هم دلم میخواست راه کش بیاد و من هیچ وقت نرسم . دیدن اون دوتا کنار همدیگه ...شکنجه است . شکنجه روانی ذهنی روحی جنی ..بابا اونا با همین خوابیدن !!! لخت !!!!

من دوست پسر لوییم و هنوز اونو کامل ندیدم بعد اون وقت این دختره ...

وقتی لویی دعوتش کرد بیاد باهامون زندگی کنه کپ کردم . اصلا انتظارش رو نداشتم ولی کاری از دستم برنمیومد . اونجا خونه من نبود که منم تو تصمیم گیری سهم داشته باشم . در ضمن لویی حق داشت . یکی باید میبود تا مراقب دنیل باشه . ولی از فکر اینکه اونا صبح ها با هم تنهان قلبم ناراحت میشه .

قسمت بدتر ماجرا اینه که منم عصرها باهاش تنهام !

بالاخره رسیدم خونه . هیچ کس هیچ کجا نبود که بشه دید رفتم طبقه بالا و صداشون رو از تو اتاق مهمان ..اتاق دنیل شنیدم .بدو بدو رفتم در رو باز کردم و پریدم تو

د- تو چرا مثل وحشی ها وارد هرجا میشی

لو- دنیل !

د- راست میگم دیگه

دنیل رو صندلی کنار تخت نشسته بود و لویی داشت لباس هاش رو براش تو کمد اویزون میکرد .

ه- سلام

لو- سلام عزیزم .خوبی ؟ خسته نباشی

نیشم باز شد . سرم رو تکون دادم و رفتم گونه اش رو بوسیدم

د- اهم اهم

ه- چیه ؟

د- هیچی . فقط اینقدر بفهم که جلوی همه هرکاری نکنی . همین

ه- من هرکاری نکردم . در ضمن تو اگه اخلاقیات برات مهم بود با کسی که یکی دیگه رو دوست داری نمیخوابیدی

د- به تو..

لو- هی . بس کنید . شما قراره چندماه با هم زندگی کنید . سعی کنید با هم دوست بشید تا این دوران برای همه جهنم نشه

د- بهش بگو مواظب حرف زدنش باشه

لو- باشه . تو اروم باش. استرس و ناراحتی برات خوب نیست . هری برو تو اتاقت

ه- ولی...

لو- برو عزیزم . منم الان میام

I've waited so long...Where stories live. Discover now