Part 43

8.1K 915 3K
                                    


هری


صبح که چشمام رو باز کردم یه لحظه گیج شدم کجام و چرا یکی بغلم کرده .سرم رو چرخوندم و دیدم اسکات داره بهم لبخند میزنه

ا- سلام صبح به خیر عشق

ه- سلام. خوبی؟ صبح به خیر . دیشب خوابمون برد

ا- اره . یکی از بهترین شب های زندگیم بود. خوابیدن در کنار تو

خندیدم و کش و قوس اومدم.

ا- دارسی رو بیدار میکنی تا من دست و صورتم رو بشورم . دیرمون نشه

ه- اره . واستا لباس عوض کنم . لباس جیگرطلام تنم موند وقتی خوابم برد

نشستم و اومدم موهام رو از رو صورتم بزنم کنار که نگاهم به دستام افتاد ..

ا- میخوای پاکشون کنی ؟

ه- اره . دیگه بسه ..با چی پاک کنم؟

اسکات خم شد و از تو پاکتی که رو زمین افتاده بود یه شیشه در اورد

ا- بیا . یه پنبه هم بردار و پاک کن

فکر همه جا رو کرده !

دستام رو پاک کردم و تا اسکات رفت سمت حمام دست شویی منم لباسام رو در اوردم و یه تی شرت و شلوارک پوشیدم .. نکنه شلوارکه خیلی کوتاست . نه بابا خوبه ولش کن. اخیش . لباس راحت خوبه. بعد رفتم سراغ دارسی و بیدارش کردم که نمیخواست بره مهدکودک . میگفت به اندازه کافی بزرگ شده و دیگه مهد کودکی که تامی داره لازم نداره

کلی باهاش حرف زدم تا راضی شد بره البته وقتی قبول کرد بره مهد یه برق خاصی تو چشماش بود . خدا به تامی رحم کنه . لباساش رو تنش کردم و رفتم سراغ اسکات

در اتاق رو که باز کردم دیدم داره کراواتش رو میبنده . . تو فیلم ها دیده بودم در اینجور مواقع دوست پسر یا همسر طرف میره جلو میگه بده من ببندم برات عزیزم . بعد براش میبنده و همو میبوسن و اینا.. خیلی رمانتیک

رفتم جلوش واستادم و دستاش رو از رو کراوات زدم کنار

ه- بده من برات ببندم

اسکات یه ابروش رفت بالا و نیشخند زد

ا-مطمئنی ؟

ه- اره عیزم .. یعنی عیزیم .. عزیزم

ا- باشه

دستاش رو انداخت رو با لبخند بهم نگاه کرد . دم کرواتش رو گرفتم و اوردم بالا . خب مرحله بعدی چیه ؟ ها بلدم . از زیر دومی رد میکنی بعد از بالاش رد میکنی حالا محکم میکشی پایین . تا کشیدم پایین کراوات از دور گردن اسکات باز شد و افتاد

I've waited so long...Where stories live. Discover now