چشمامو میبندم...
بیشتر فکر میکنم...
بیشتر نقشه میکشم...
برای چیزی که فکر میکنم درسته...
قلب این انسان کوچولوی زمینی میتپه شاید هزاران صدا مثل اونو شنیده باشم...
ولی...آرامشی که صدای تپش قلب اون داره منو جذب میکنه...
دوست دارم پشتش وایستم و به صدای قلبش که تند تند خودشو به دیواره ی سینش میکوبه گوش وایستم...
این پسر کوچولو رو دوست دارم فقط به خاطر قلبش...
میدونم اشتباهه میدونم که دارم عین یه طعمه بهش نگاه میکنم ولی دوسش دارم پس ازش تغذیه میکنم...راه مسخره ای نیس...
این ذات منه ...
بخند الهه سرخ این طعمه ما..ل توعـِ......
Louis p.o.v
وارد خونه شدم . به نظر خیلی ساکت نیومد برای همین دو بار صدا زدم:درویش؟؟»
هیچ صدایی نیومد. فقط صدای خودم بود که منعکس میشد. برای همین رفتم طبقه بالا...
وارد اتاق خواب درویش شدم.
«هی درویشی؟؟.»هیچ کس تو اتاقش نبود من داخل رفتم و درو بستم. تنها چیزایی که اونجا بود چند تیکه کاغذ مچاله شده روی زمین بودن و یه سری لباس که روی تخت به صورت شلخته ریخته شده بودن، چه نظمی!!!
خواستم از اتاق برم بیرون که احساس کردم صدا زده شدم..
«لویی...»با وحشت برگشتم و دیدم که بخاریه توی اتاق کنار رفته و یه راه مخفی درست شد به سمت زیر زمین..
سیریسلی؟؟؟دستامو روی پیشونیم گذاشتم و تا پایین صورتم محکم کشیدم که جوری که پلکم کش بیاد...
خدایاااااااا این سوراخ سمبه های خونه درویش ول کن ما نیستن هر روز یه دونشون باز میشه .
با احتیاط وارد اون راه مخفی کوچیک شدم .درسته که بیشتر وقتا از همه چیه این خونه وحشت میکنم ولی از اون جایی که خیلی کنجکاوی نمیتونم ازکشف اسرار این خونه دست بردارم .
از یه سری راه کوچیک پایین رفتم تا به یه جای تقریبا خیلی تاریک رسیدم..
به خودم لعنت فرستادم که چرا چراغ قوه با خودم نیووردم .
بعد یاد دفعه قبل افتادم که درویش یه وردو زمزمه کرد تا یه چراغ مانند برای پیدا کردن راهش توی این زیر زمین کذایی پیدا کنه.
با توجه به چیزایی که از اون کتاب احمقانه جن زده گیرم اومده بود اگه اشتباه نکرده باشم جادو موقعی برای افراد دارای صلاحیت ظاهر میشه که اونا از ته قلبشون جادو رو صدا بزنن .
خب ...من الان چند تا مشکل دارم .1 از کجا بدونم دارای صلاحیتم؟
2از کجا بدونم ته قلبم کجاست؟3از کجا بدونم به چه روش فاکینی باید جادو رو صدا بزنم؟
ایییییییییی خدا درویش دلم میخواد خفت کنم .
که قبلا اینارو بهم نگفتی و فقط یه کتاب احمقانه دستم دادی . هر چند چند تا تمرین جزیی داشتم ولی تا اون حد که. خودم از خودم یه چیزی توی این تاریکی زمزمه کنم.
احساس کردم یه چیزی از روی پام رد شد و باعث شد صدمنچتر بپرم هوا و مثل دخترا جیغ بکشم ...