"ببخشيد من دنبال اين آدرس ميگردم"
كاغذ توى دستمو به مردى كه جلوم بود نشون دادم
"چندتا خيابون بالا تره"
بدون اينكه جوابى بدم شروع كردم به راه رفتن سمت خوابگاه جديدم
اينجا كسى نميشناسه، دخترى كه تمام كاليفرنيا ميشناختنش حالا اينجا بايد همه چيو از اول شروع كنه.
"من دنبال اتاقم ميگردم"
"اوه بله، شما بايد همون دختر جديد باشى، اتاق ١٠٧ أينم كليدتون"
تشكر كوچيكى زمزمه كردم و رفتم سمت اتاقم، تمام اتاقا در سفيد سفيد رنگ داشتن و روشون شماره زده بود.
بدون اينكه در بزنم وارد اتاق شدم، يه طرفه اتاق همش وسايل صورتى بود و يه دختر مو مشكى كه پشتش به من بود و داشت كتاب ميخوند ولى با شنيدن صداى در برگشت سمت من و اومد بغلم كرد
" تو بايد هم اتاقى جديدم باشى"
يه لبخند بزرگ روى لبش بود يه جورى رفتار مى كنه انگار منو چند ساله ميشناسه، يه لبخند از سر زور بهش زدم و منم بغلش كردم
"بهتره كه وسايلتو بچينى"
با يه صداى شيرين گفت و برگشت سر كتابش، عاليه من با يه دختر خرخون افتادم، چقدر قراره خشبگذره.
بعد از اينكه تمام لباسامو چيدم و دوش گرفتم تصميم گرفتم برم يه ذره راجب هم اتاقى جديدم بدونم، من حتى اسمشم نميدونم.
"هى من حتى اسمتم نميدونم"
"اسمم اِليسه"
چرا همش داره ميخنده؟ خسته نيمشه؟
"خب أليس من كِيل ام"
"اوه كيل اسم قشنگيه!"
تنها جوابى كه ميتونستم بدم يه لبخند بود، كلاسا كمتر از چند روز شروع ميشن. دلم ميخواد بدونم اين دانشگاه چجوريه!