Chapter 4

38 4 3
                                    

وقتى برگشتم با يه پسر چشم قهوه اى با موهاى قهوه اى رو به رو شدم كه يه پوزخند روى لبش داشت
"دختره به خوشگلى تو اينجا چيكار ميكنه؟"
آروم آروم نزديك من شد و از پشت بهم چسبيذ ،ميتونستم لباشو بغل گوشم حس كنم، من كاملا رو به روش وايسادم و پوزخندى زدم.

"أسمت چيه؟"
اون پرسيد و دستاشو گذاشت روى كمرم
"كيل"
"كيل من جيكم، به من افتخار ميدى برقصيم؟"
من در جواب سرمو تكون دادم و دستو كشيدم به سمت زمين رقص، من شروع كردم به ريتم اهنگ تكون خوردن و وقتى احساس كردم دوتا دست دورم قرار گرفت پوزخندى زدم و خودمو بيشتر بهش چسبوندم.

بعد از حدود ١ ساعت رقصيدن خسته شديم و رفتيم پيش دوستاى جيك نشستيم
" اوههه  جِى ميبينم يه دختره خوب برا خودت پيدا كردى"
يه پسر با چشم هاى آبى و موى قهوه اى گفت
"لو اين كِيله ولى ما باهم نيستيم"

"ولى اينطور به نظر نميرسه"
يهو همه به طرف صدا برگشتيم، هرى بود با همون دختره هرزه  داشتن طرف ما ميومدن، اوق ازشون متنفرم

وقتى هرى كاملا تو جمع ما بود روى يكى از نزديك ترين مبل ها به من نشست و اون دختر رو نشوند روى پاش

"خبببببب كى مياد جرعت و حقيقت؟"

——————-
خبببب من برگشتممممم
اقا من پس اكانتم يادم رفته بوددددد ببخشيدددد

Out of my mindWhere stories live. Discover now