part1,liam

1.2K 152 3
                                    

مدت زیادیه که بیدارم ولی قدرت تکون خوردن ندارم
همه جام بی حس شده و مطمئنم پاهام خواب رفتن ولی حسشون نمیکنم
خیلی دیر شده.
باید قبل از اینکه لویی به خاطر دیر رفتن سر صحنه سرم خراب شه حاضر شم.
صدای گوشیم بلند شد
از روی پا تختی برش داشتم و جواب دادم
باید بریم ولی مهم نیست ...
مسیج هارو باز کردم
صفحه ی چتشو آوردم و تایپ کردم
"... صبح بخیر عشق"
چشمم به آخرین پیامی که فرستاده بودم افتاد
"متاسفم ... دوست دارم ولی"
پیامم رو پاک کردم . ما دیگه با هم حرف نمی زنیم

We don't talk anymoreWhere stories live. Discover now