لباسامو در میارم و یه گوشه پرت می کنم.
در اتاقم و قفل می کنم.
حوصله ی شلوغ بازی ندارم . خودمو زیر پتوم قایم می کنم و قفل گوشیمو باز می کنم
گالریو باز می کنم و به عکس هاش خیره میشم.
پسرا فک می کنن دیوونم ولی من عاشق اینم که زیباییش رو به خودم یاد آوری کنم
موهای مشکی و خوش حالتش چشمای عسلی و لب های پف کردش
اون لبخند جذاب و چال نا محسوسش
من همه رو داشتم.
زین رو داشتم.
چطور ازش گذشتم ؟
چرا ازش دور شدم ؟
شاید...
وارد مسیج میشم و چتش رو باز میکنم
.شایدم نه!...
"سلام"
تایپ می کنم و بدون فکر می فرستمش.
برام نوتیفیکیشن میاد
The End.
ESTÁS LEYENDO
We don't talk anymore
Historia CortaWe don't talk anymore Like we used to do We don't love anymore What was all of it for? cover by: @_zazi_