به خاطر سوزش چشمم مجبورم تند تند پلک بزنم.
نمی تونم کتاب رو بزارم کنار معمولا وقتی اینو می خوند یه دستشو بین موهام می برد و باهاشون بازی می کرد
احتمالا باید همون موقع که پیشنهاد داد می خوندمش ولی هنوزم میشه خوند.
موقعیتمو عوض می کنم .
فقط یکم مونده.
کتاب رو ،روی کاغذهاش می زارم رو مبل و گوشیمو بر می دارم مسیج رو باز میکنم و مستقیم میرم تو صفحه چتش
"پول واقعا خیلی با حاله!باید زودتر می خوندمش"
چشمم به آخرین پیامم می افته.
پیامم رو پاک می کنم
ما دیگه با هم حرف نمی زنیم
YOU ARE READING
We don't talk anymore
Short StoryWe don't talk anymore Like we used to do We don't love anymore What was all of it for? cover by: @_zazi_