چطوری لمست میکنه؟منم می تونم امتحان کنم؟عزیزم می دونم به هم ریخته ای ولی باور کن منم مثل تو ام.
صبح اومد خونه، ولی مثل قبل نبود.هنوز تو بدترین شرایطیم و اینجوری به هیچ جایی نمی رسیم.
دوباره به روتینمون برگشتیم : از خواب بلند می شم،غذا می خورم، کار میکنم، تنها می خوابم و دوباره. عملا فقط هم خونه ایم ولی هنوز به هم نزدیم. عصبانیت تو وجودم بیشتر و بیشتر میشه چون دختره داره خودشو نشون میده. هر شب بیشتر از یکی دو بار به هری زنگ می زنه. همش واسش تکست و ایمیل می فرسته و اوه وویسو جا انداختم.
نه حجب و حیایی نه خجالتی و نه هیچ کوفت دیگه ای، کنجکاوم که می دونه من هنوز اینجام، پیششم؟نمیدونم چرا هنوز باهاش موندم. ما برای هم سمیم ولی با وجود تموم وقتایی که منو نادیده گرفت و قلبمو شکست و له کرد، می خواستم براش بجنگم.می خواستم برای چیزایی که مونده بجنگم و نگهشون دارم. من خیلی تلاش کردم ولی همیشه اونجوری که ما می خوایم پیش نمی ره.
برای روز شلوغ پلوقم به دسته ماگم محکم چنگ زدم، نه فقط چون کلی مشتری پشت سر هم ایمیل می زنن،چون دارم فک می کنم چطور وقتی مست یا بعد قرارشون تو هپروت نیست باهاش رو به رو بشم.انقد دنبال یه راهی گشتم تا توجهشو جلب کنم که هنگ کردم، آره همونقدر که به نظر می رسه خود خواهانس. شبانه روز برای یه معجزه دعا می کنم، یه چیزی که نظرشو عوض کنه.امروز حتی از ایوی هم مشورت خواستم ولی تموم چیزی که گیرم اومد این بود.
" چرا نمیری دفترش؟" ازم پرسید.
با نا باوری نگاش کردم. "می دونی؟ که دختره رو ببینی، یه ملاقات مناسب. "
" داری می گی بگردم ببینم شوهرم کیو به فاک میده؟" ازش پرسیدم، چونمو کف دستم گذاشتم. باورم نمیشه اینو ازم میخواد.
"آره و داوطلبم کمکت کنم اگه بخوای.تازه، الان وقت ناهارمونه و بلا بلا بلا.شاید هنوز اونجاس، کی میدونه؟ " جواب داد.
" می فهمی فقط نیم ساعت وقت داریم و دفترش نه تا بلوک پایین تره؟ "
" یه چیزی هست به نام ماشین تازه تو هم یکیشو داری."
" نمی دونم ایو، حتی نمیدونم اونجاس یا نه. اگه دفترش نباشه چی؟ یا اگه__ "
" اگه اگه رو تموم کن! یه شکست دیگه میخوای؟ مستقیم باهاش رو به رو شو! تو فقط باید خوب نگاشون کنی، بهش بگو می دونی داره خیانت می کنه و بعد کار درستو انجام بده. " سرم داد زد و تنها چیزی که گیرش اومد نگاه چپ چپ همکارامون بود.
" تو که جدی نیستی، هستی؟" زمزمه کردم.
" می خوای بقیه عمرتو با گریه زاری بگذرونی؟ عسلم، با خودت اینجوری نکن! اگه جات بودم ترکش می کردم، حتی اون حلقه لعنتیرم پرت می کردم تو صورتش. انکارش نکن عزیزم.با دست رو دست گذاشتن چیزی حل نمیشه. " توضیح داد و یه جرعه از ماگش خورد.

YOU ARE READING
Lipstick [H.S] | Complete
Fanfiction"شاید من باید خودمو بیشتر شبیهش می کردم " اون برای قلب عشقش رقابت میکنه حتی وقتی می فهمه اون به یه نفر دیگه فکر میکنه. ( Harry Styles AU ) [ Persian Translation] © All Right Reserved @styonces